دوران بارداری خیلی سختی گذروندم
یه دختر ۵ساله هم دارم که جدیدا خیلی لجباز شده با اینکه رفتار ما باهاش مثل قبله
حالا هرچی به زایمان نزدیک میشم بیشتر میترسم همش استرس دارم تو خواب همش شلوارمو چک میکنم که خیس نباشه کیسه آبم پاره نشده باشه یا تند تند بیدار میشم میرم دسشویی لباس زیرمو چک میکنم ترشح خونی یا قطره خون نریخته باشه
هربار که انقباض میگیرم میرم ان اس تی رسما قلبم وامیسته میترسم باز شده باشم ببرنم زایمان
از مسئولیتی که قراره رو دوشم باشه وحشت دارم از شب بیدار موندنا از زردی گرفتنش از هردوساعت شیر دادنش
خواهر برادرم ندارم کمکم کنن هیچکسو ندارم همسرم کمک میکنه ولی شیفت کاری سنگینی داره نمیخوام بار روی دوشش باشم دلم براش میسوزه
بحران عجیبی رو دارم تجربه میکنم همش میگم بذار بمونه اون تو یروزی واس اینجاهای بارداریم کلی ذوق میکردم و روزشماری میکردم ولی حالا خیلی تلخه😓😓از اضطراب زیاد تند تند عرق میکنم همش میترسم یهویی برم زایمان خونم نامرتب باشه در نتیجه همش درحال خونه تمیز کردنم و بعدش کمردرد میکشم و تپش قلب
بعد هی میترسم وقتی میرم زایمان موهام نامرتب باشه با ترس میرم حموم تندی موهامو خشک میکنم اتو میکشم🥲🥲وسواس
اصلا ارامش ندارم
شما چطور بودید
ممنون میشم با تجربیاتتون آرومم کنید😔