مامانه همون موقع باید بچشو میاورد بیرون از اون مدرسه لعنتی
مدرسه به کنار
اگر بدونی چقدر بچه هه رو اذیت میکنن دوستاش و رفیقاش🥲😔
من یه تایمی دوران ابتدایی پدرم ورشکست شد مجبور شدیم حتی خونمونو بفروشیم و یه خونه خیلیی کوچیک تر با متراز کوچیک تر بگیریم. اول راهنمایی برای من زجر بود ک کادو روز معلم گرون میخواستن به هر بهونه ای جشن میکردن، و من روم نمیشد! بگم نداریم 😔
یادمه یه دختره چقدر منو مسخره میکرد اسمشم شیدا بود🥲
بعد یادمه یه بار اینقدر گفت من بغضم گرفت، اونم یهو گفت: هه الان گریه کن 😒( بعدش دهنشو کج کرد و ادا منو دراورد) و همه خندیدن…
از اون اتفاق بالای ۱۴-۱۳ساله که میگذره و خب خدا روشکر کم کم سرپا شدیم.
ولی اون خاطره ها و روز معلم و این پول جمع کردن و استرس خجالتش هنوز تو وجود من هست.اون بچه بیگناهم تا مدت ها قراره تو جونش بمونه😔