نمک چی
از بیرون گود اینطوریه داستان
اینارو گفتم مثل یه سیلی از خواب انکار بیرون بیارتت
هی نگو بخاطر بچهام
بگو بخاطر خودم
اصلا جرئتشو نداشتم یا وابستش بودم
یا به هر دلیلی
جلو بچهات اصلا نگو بخاطر شما موندم چون اونا احساس بد و عذاب وجدان میگیرن حتی چند سال پیش تو حوادث خوندم ی بچه بخاطر همین حرف مادرش خودشو کشته!تا مادرش از دست باباش نجات پیدا کنه!!!!
هیجوقت پشت بچها قایم نشو چون اینهمه ادم وجود داره ک با وجود بجه جدا شده و زندگی بهتری برای بچهاش ساخته از منو شمام بهتر
وقتی بخشیدی واقعا ببخش و بیخیال شو
اگر طاقتشو نداشتی باید جدا میشدی
اونم گناه داره دائما حس بد بهش میدی
شوهرتم ادمه تا کی میتونی باج عاطفی بگیری ازش
یروزی خسته میشه
الان با دوتا بچه بشین سر زندگیت و بیخیال گذشته شو
به الان فکر کن و ب موفقیت بچها
سعی کن اونارو ب جایی برسونی
و خودت هم رو اعصابت و تخلیه انرژی منفی کار کن
ورزش کن و شکرگزاری کن
دفتر شکرگزاری بردار و روزی ی نعمتتو بنویس
ببین تمومی داره؟
سیم اتصالتو ب خدا قوی کن تا اروم شی
و سعی کن ب شوهرت اعتماد کنی و ببخشی و بگذری
لز ی مشاور هم کمک بگیر