تو خوابم آدما میومدن خونمون اذیتم کنن منم هرچی التماس خانوادم میکردم محلم نمیدادن هی صدا میکردم اینا میخوان منو بزنن(تو واقعیت احساس ناامنی و بی پناهی میکنم فکر کنم دلیل خوابم همینه)
آخر سر مجبور شدم هرکی میومد رو بکشم،جسد اول رو تیکه تیکه کرده بودم با خون و اینا تو سطل بود با دسا جمع میکردم،بعد سلطلو تو کوچه خالی کردم،دومی رو یادم نمیاد چجوری کشتم شاید با چاقو اونم،ولی نفر سوم رو محکم از پشت گردنشو سوراخ کردم خانوادم بردنش بیمارستان نمیدونم زنده موند یا نه
بقیه خوابم یا از غر های بابام فرار میکردم دنبالم میگشت تو کوچه خیابون منم استرس داشتم یا همش با احساس ناامنی از بقیه فرار میکردم،دنبال یه دوست قدیمی بودم بریم کافه سیگار بکشیم بعد روی پشت بوم بودم با یه عده اصن یه وضعی😂😂😂😂