زنگ زدم عیدو ب بابام تبریک بگم میگم کجایی
میگه تو جاده شمال...
میگم با کی رفتین عموها و عمه هات و
ابجیت کلید ویلا فامیل شوهرشونو گرفته داریم میریم
گفتم تزسیدی بگی منم بیام باهات
میگه مگ تو میتونستی بیای(ماه اخر بارداریم)
گفتم تو میگفتی دیگه اومدن نیومدنش با خودم بود
گفت حالا بیا
گفتم دستت درد نکنه
از اون موقع ک قطع کردم دارم گریه میکنم😔