نگفتم شما گفتی برو میگم اگه میدونستی من باکی دارم زندگی میکنم از ازار اذیتاش مطلع میبودی میگفتی برو پیشش نمون ازاین زندگی بدتر نصیبت که نمیشه اشتباه برداشت کردی
نمیزاره تا جلودربرم باخوانرم قطع رابطه کرده چندساله نمیزاره رفت و امد کنیم کتکاش توهیناش تحقیراش همه گذشتم ولی ازاین نه هیچوقت نمیگذرم هیچوقت
ب خدا شوهره منم همین بود حتی تا پارسال تا تو حیاطم اجازه نمی‌داد برم کدب پسرم دوچرخه سواری یاد بدم دست بزن داشت تو هین میکرد با خونوادم خوب نبود خرجی آنچنانی نمی‌داد ولی الان خوب شده پسرم ک بزرگ شده جلوش وای میسته در حدی ک پسرم قشنگ برام تصمیم میگیره ک برم بیرون و باشم هیچی نمیتونه بگه توهم وایسا احتمالا بچت بزرگ بشه خوب میشه
دیگه دلم باهاش نیست بمونم مدیون دلم میشه از چشم ودلم رفته میگم هرکار کنه ها هرکار کنه دیگه نمیخوامش من الانم کلی خواستگار دارم نه که زیبا باشم ولی بخاطر اخلاقه زیبایی یاهرچی کلی خواستگارم میاد فک میکنن مجردم بعد این انتخاب درست رو انجام میدم دیگه خیلی دقت میکنم میخوام باقی عمرم رو باکسی باشم که قدرمو می‌دونه وقدرشو میدونم دوسم داره ودوسش داشته باشم باارامش زندگی کنم من دیگه این ادم بشه پیغمبرم نمیخوامش تموم شده برام مرگ یه بار شیون یه بار تموم میشه میره پی کارش بچمم میزنه جوری که خون دماغ میشه بعد بمونم بااین که به بچه خودشم رحم نمیکنه یه طفل معصوم کوچیک ومیزنه بعد دلمو به این خوش کنم نه نه اصلا مرد اینبار واقعا مرد تودلم
