متولد نهم تیر ۱۳۶۷ هستم پدر و مادرم کارمند علو پزشکی بودن، یک برادر بزرگتر از خودم داشتم که متولد سال ۱۳۶۰ بود خیلی دوستش داشتم که سال ۸۵ بود وقتی از یه چیزی ناراحت میشد یا کسی باهاش کوچکترین بحثی میکرد بینهایت پرخاشگر میشد کتک میزد و بعد میافتاد روی زمین تشنج میکرد وقتی تشنجی قطع میشد یادش میرقت چه کارهایی کرده و خیلی پشیمون میشد متاسفانه ۲۳ خرداد۱۳۸۵ با عمه ام نمیدونم سرچی بحث میکنه و خودکشی میکنه. و زندگیمون برای همیشه نابود میشه تقریبا دو هفته قبل از کنکور من بود کنکور خوب ندادم معماری قبول شدم، سال ۹۳ کارمند شهرداری شدم و سال ۱۳۹۶ ازدواج کردم الان یه پسر دو ساله دارم، متاسفانه سال ۱۳۹۹ پدرم رو از دست دادم احساس میکنم نصف وجودم رو دفن کردن. خیلی تنها، غریب، بدون اعتماد به نفس هستم، همسرم خیلی من رو اذیت میکرد مدام سر هیچی بهونه میگرفت جدا بشیم، من مقاومت کردم مشاور رفتم گفت بهش کمتر محل بذار که همین کار و کردم خداروشکر الان بهتر شده. متاسفانه عاشق یکی از همکارهای بینهایت محترم اداره شدم چون میدونم راه به جایی نمی بره بیخیال شدم ولی واقعا قلبم تکه،تکه شد.
لطفا تا مطمعن نشدید همه چیز اوکی هست هیچ وقت عاشق نشید که ضربه وحشتناکی میخورید.
در مورد خودکشی خیلی تاپیک میبینم تو رو خدا هر جا دیدید راهنمایی کنید و منصرف کنید واقعا بازمانده ها رو نابود و بیچاره میکنه.
مرسی که لطف کردید و داستان مزخرف زندگی من رو خوندید.