2733
2734

عزیزوم درخواست بده صجبت کنیم

معنی کاربریمو میدونم .حضرت عباسی من نزاشتم این کاربری قبلا دست یک نفر دیگه بودک قصد تعلیق داشت و رفیقم بود  معنیشو نمیدونس ک گذاشتش (هوالش ابرومه بو) .منه بدبختم 6بار تعلیق شدم دیگه شماره نداشتم دیگه با کاربری این خدا زده اومدم . ب دلیل سوالات زیاد دیگه گذاشتم امضا.من وسواس فکری دارم زیاد ب تاپیکام توجه نکن بعضی وقتا عود میکنه چرت و پرت میگم .خب دیگه برو پی کارت .مرسی اه
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728

دیشب خواهرشوم جلوی کسی که ب زودی میشه جاریم حرفی زد  از من و منم شنیدم گفتم چی گفت. سریع به جاریم گفت بین خودمون باشه . منم ناراحت شدم . بعدش رفتم به خواهرشوهرم آخر شب گفتم کارت درست نیست اونم گفت نه من چیزی نگفتم سریع جاریمو صدا زد که مثلا روبرو کنه منم  هرچی گفتم صدا نزن ولش کن گوش نکرد . الان فکر میکنم برادرشوهرم و پدر شوهرم ممکنه از من ناراحت شده باشن . هستین تعریف کنم

خواهر شوهرم نمیدونم بهش چی گفت که جاریم گفت نه فلانی (یعنی من) خیلی دختر خوبیه . منم از جاریم پرسیدم چی گفت ؟ خواهر شوهرم سریع گفت بین خودمون باشه . منم خیلی رفتم تو خودم .‌ساکت شدم ولی آخر شب رفتم بهش گفتم این خانوم هنوز یک روزه اولین باره امشب آمده خونه شما درست نیست تو جلوی خودم باهاش پچ‌پچ‌ می‌کنی بعد میگی بین خودمون باشه 

جاریم و برادر شوهرم باهم ۳ سال دوست بودن الان می‌خوان ازدواج کنن. دختره وضع مالی خوبی داره همیشه از خارج واسه خواهر شوهرم و بچه هاش و مادر شوهرم لباس و لوازم آرایش می‌فرستاده این آخریا منم میدونستم . بعد ازدواج قراره برادرشوه م هم باهاش بره خارج .واسه همین خواهر شوهرم جلوش حسابی دست و پاشو گم کرده بود و همش می‌گفت عروسی دعوتم لباس بیار واسم 

2738

جاریم آلمان زندگی می‌کنه . ولی ازدواج قبلیش دو تا بچه داره. پدر شوهرم می‌دونه راضیه ولی خواهر شوهرم جوری وانمود می‌کرد جلو دختره که انگار باباش خبر نداره . می‌گفت من خودم واست صحبت میکنم راضی میکنم بابامو. در حالیکه من میدونستم خبر داره. اینجوری می‌گفت که مثلا دختره فکر کنه این چقدر داره زحمت میکشه و واسش جبران کنه مثلا لباس و لوازم آرایش از آلمان بفرسته. اونجا هم بهش گفت بابام مخالف بوده واسه عروسی اینا هم من راضیش کردم . همینو گفت که سریع گفت بین خودمون باشه . در حالیکه واسه ازدواج ما پدر شوهرم خودش اول به مامانم گفته بوده . یعنی خواهرشوهرم دروغ گفت. من حق نداشتم ناراحت بشم ؟ مگه من به زور رفتم توی خونوادشون؟

شوهرم میگه ناراحت نشو اون از بی عقلیش گفته این‌جوری گفته که بگه مثلا من همه کارم که مثلا ی شیرینی بگیره . 

یادمه موقع ازدواج ما هم همش می‌گفت من رفتم صحبت کردم با بابام. درحالیکه اصلا خود باباش اومده بود اول حرف ازدواج ما رو زده بود و به شوهرم پیشنهاد داده بود 

عزیزم ب نظرم زیاد حساس نشو ، جلو شوهرت یکم ناز و عشوه بیا ک بفهمه از دست خواهرش ناراحتی ی فکری بکنه

بهش بگو مثلا ما سه تا ی جاییم‌ خواهرت همش با اون در گوشی صحبت میکنه و اینا 


بلاخره جاریت هم وارد خانواده میشه و خودش شمارو می‌شناسه و می‌فهمه چ دختر خوبی هستی 

و از اخلاق خواهر شوهرت هم آگاه میشه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز