چندروزه به رویاهام فکرمیکنم و میگم خب که چی؟ مثلا اون اتفاق بیوفته که چی بشه؟فلان کار رو کنم که چی بشه؟یجوری بی حس شدم و دیگه چیزی خوشحال یا ناراحتم نمیکنه،دیگه حوصله ی تلاش کردن یا پایان دادن روهم ندارم و فقط نشستم یه گوشه و به درودیوار نگاه میکنم. حالم ازاین اوضاع و بدردنخور بودنم بهم میخوره اما انگار توانی ندارم که تغییرش بدم و نمیدونم چرا از روانشناس میترسم و نمیرم کمک بگیرم