دوسه روز پیش شوهرم رفت خونه خواهرش با داداش و مامانش. داداش و مامانش شهر دیگن برا عید اومدن من با خواهرش قهرم باهاشون نرفتم. از اینور رفته بودن ترمینال که بلیط بگیرن براشون ترمینال و پارک نزدیک همن رفته بودن پارک پسرمم باهاشون بود. بعد که اومدن خونه پسرم گفت مامان رفتم تاب بازی کردم منم سریع عصبی شدم و به شوهرم گفتم رفتی پارک نمیشد منو هم ببری؟ اونم عصبی شد گفت پارک نرفتم و از این حرفا. بیشتر ناراحتی من از این بود که فک میکردم خواهرشم باهاشون بوده وقتی فهمیدم نبوده باهاشون اصلا قبل اینکه برن خونه خواهرش رفته بودن پارک. حالا دیشب بهش پیام دادم عذرخواهی کردم ولی همچنان قهره. منم حرصم گرفته ازش میگم یه دعوای دیگه راه بندازم شما میگین چیکار کنم وقتی قهریم باهم جو خونه خیلی سنگینه برام
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب یه راه حل مسالمت آمیز و با سیاست در پیش بگیر، یه غذای خوشمزه، خوش رو باش، بابا بخدا زندگی دوروز بیشتر نیست ، اومد خونه برو استقبالش بغلش کن بوسش کن اونم آشتی میکنه دیگه، باورکن ایرادی نداره گاهی وقتا اگر مقصر هستیم ناز بکشیم
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را ...🥀🥀