فقط میخام چند روز بشینم گریه کنم
از آشناییمون تا الان شاید دوبار باهم تنها رفتیم چنسالم ماشین نداشتیم با خانواده من رفتیم
هر دفعه ام سر یه چیزی دعواست.هر دفعه شوهرم یه یه کار خانوادم یا چیزی پیله میکنه و کل سفر و زهر میکنه که چرا خواهرت کار نکرد کمک نمیکنه
چرا مامنت جلو میشینه من عقب بشینم
چرا فلانی دهنش کج کرد.......
الانم که ماشین داریم از تابستون تا الان چهار دفعه مامان. خواهرش تو ماشین ما بودن
من عقب با دخترم
که دیگه ایندفه راه برگشت مادرشوهرم دید خیلی ناراحتم و گریمو دیروزش که دعوا کرده بودیم دیده بود بزور گفت برو جلو
ولی چه فایده میشه دو کلمه حرف زد؟بازم آروم اشک میریختم..
خسته شدم حس میکنم تو زندونم
هر دفه خودش میره زودتر جا میگیره بعد میگه بریم فلان جا میگم ستایی بریم میگه باشه
بعد میبینم به همه گفته تا هم حرف بزنم
میگه میخای به بابات اینا بگم نیان؟
عیدم کوفتم شد چنان دعوایی کردیم تو مسافرت سر اینکه خواهرم دخترم برده بود سرسره بادی نتونسته بود ببرتش زیاد چون ترسیده بودن.شوهرم میگفت خواهرت چرا بچم کم برده
منم لجم گرفت باهاش دعوا گرفتم گفتم خب ترسیده چیزیش بشه بچت ....سر چیزای بیخودی خیلی دعوا گرفت باهام سه روز مسافرت بودیم چخار دفعه دعوا کردیم و گریه کردم