2733
2734

بهش حس داشتم ولی نه زیاد. میذاشتمش پیش مادرشوهرم یا مادرم میرفتم به کارام میرسیدم‌

همیشه پیش خودم میگفتم اگه بخوام جدا شم بچه‌رو میندازم گردن شوهرم 

دیشب ساعت دوازده اوردمش خونه مادر شوهرم که بزارم اونجا بخوابه و خودم با همسرم بریم دورهمی دخترخاله‌اش چون تا دیروقت ممکن بود طول بکشه و بچه بدخواب میشد ( اومدم شهرستان سمت فامیل شوهرم و خونه خودم نیستم )

در خونه رو که بستم انگار دلم موند پشت در ، داشت گریه‌م می‌گرفت خودمو جمع کردم . یک لحظه از فکرش در نمیومدم آخرشم همسرم رفت بچه رو آورد .

وای از فکر اینکه یه لحظه پیشم نباشه دارم دیوونه میشم.

چرا انقد یهو آخه 🤦‍♀️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز