مامانم خیلی باهام بهتره
ولی بازم پسر دوسته و هیچوقت منو اندازه اونا دوست نداشته😭
مثلا عروساشو کافیه ببینه
پریا فلان چیزو بردی، پریا بشقابو از دست فلانی بگیر ، پریا برای فلانی آب بیار ، پریا چرا بچهامو تعارف نمیکنی
حتی نمیذاره سفره رو جمع کنن عروساش
روزی هم صدبار فدای پسراش میشه....
دریغ از یبار گفتن اون حرفا به من
یبار دوست دارم یکی از اون حرفا رو به منم بگه مگه چی مسشه😞
بخدا موندم دوروز دیگه ازدواج کردم چطور شوهرمو بیارم خونشون اصلا چی بگم، طرف کپ میکنه برای همین دوست دارم یه شهر غریب ازدواج کنم
همه اینا برام عقده شده ، منم تک دخترم خواهری ندارم اینا رو بهش بگم ، بگم چقدر بخاطر دختر بودنم بدبختم
تمام این حرفا و رفتار تو سینم سنگینی میکنه
داداشام یکیشون بااهام خیلی خوبه دورش بگردم
با اون دوتای دیگه گاهی خوبم گاهی نه ، خیلی تو زندگیم دخالت میکنن از بس مامانو بابام پرروشون کردن
کلا نگاه بالا به پایین دارن بهم ولی