این بنده خدا اولین مردی که توو زندگیش دیده بود و دل داده بود شوهره بوده بخاطر همین فکر میکنه اگر جدا بشه دنیا به آخر میرسه. خیلی بهش نظرات خوبی داده بودن راهنمایی کردن ولی گارد داشت میگفت اگر جدا بشم افسرده و بیچاره بشم چی. وقتی دو هفته میرم خونه ی پدرم اب و غذا از گلوم پایین نمیره. فکر کنم بچه و اینا بهانه بود. بنده خدا هنوزم شوهرشو عاشقانه میخواد با همه بلاهایی که سرش اورده بود. روش نمیشد بگه نمیتونم ازش دل بکنم. ادم چی بگه. هیچ کس از دل یکی دیگه خبر نداره