2737
2734

یکم طولانیه همشو سریع سریع مینویسم دراخرشما قضاوت کنید مشکل من بودم یااون؟عذاب وجدان داره دیوونم میکنه.من الان ۲۳ سالمه

۱۶ سالم بود که یه پسر اومد بهم گفت خیلی عاشقمه و اصرارکه وارد رابطه شیم ولی من خیلی مغرور بودم و ردش کردم به بدترین شکل خیلی اصرارکرد چندین ماه اما قبول نکردم واخرین پیامش این بود که هروقت پشیمون شدی منتظرتم دوسال گذشت و من شده بودم ۱۸ ساله تواین دوسال محض کنجکاوی پیجشو چک میکردم و همش چیزای غمیگن راجب من میزاشت و من میدونستم که واقعا دوستم داره .اطرافیانم تومدرسه خیلی بدبودن و دوست پسرداشتن ودقیقا سال کنکور خیلی رومن اثرگذاشت باخودم گفتم عیبی نداره وارد رابطه بااین میشم حالا یه مدت اینکه انقدرمنو دوست داره و بهش پیام دادم واونم خیلی خوشحال شده بودوپذیرفت منو من تورویای خودم این بود که من که عمرا عاشق یاوابسته بشم ویک درصدم احتمالشو نمیدادم 

بعد چند هفته پیشنهادداد بریم بیرون باهاش رفتم بیرون وحرفای جدی میزد خطو مرزاشو مشخص میکرد ومن تودلم میخندیدم که اینو ببین چقدرجدی گرفته نمیدونه که من همیشگی نیستم

اینم بگم این اولین پسری بود که وارد زندگیم شده بود 

ازهیچیش خوشم نیومده بود نه ازقدش نه قیافش الان که یادم میاد اصلا به دلم نشسته بود و ازکنارش راه رفتن خجالت میکشیدم

خلاصه بگذریم ۶ ماه بعد داداشم عکس دونفره مارو توگوشی دیدو همه خانواده که رومن قسم میخوردن فهمیده بودن که من بایه پسربیرون رفتم داداشم رفت جلوشو گرفتو شیشه ماشینشو ششکسته بود امااون گفته بود خواهرتو میخوام بعد اون قضیه وقتیوشیو ازمن گرفتن تازه فهمیدم من چقدربه این ادم وابستم مثل معتادی که موادشو گرفته بودن بودم بهشون قول داده بودم که گوشیمو بدن و من دیگه دوراینو خط میکشم اونام بهم دادن ولیه ربارکه میدیدن من باهاش حرف میزنن کتکم میزدنو بدترین رفتارا باهام میشدتواین حین که این اتفاق ازطرف خونوادم افتاداین پسرم ازقبل رابطه روی یه پسری توپیج من خیلی حساس بود که من باهاش هیچ داستانی نداشتم و فقط چنباری باهاش چت کرده بودم پسر عموی دوستم بود و این پسر گفته بود بلاکش کن اما من رودربایسی داشتم وفقط انفالوش کرده بودم ولی بلاک نه وچنباری تواین بین باهم چت کرده بودیم و من اصلا یادم نبود و رمز پیجمو دادم به دوست پسرم واون دید این چتو 

ازاونجا به بعد بود که زندگیه من ازطرف خونوادم خود جهنم شده بود ورابطم از طرف دوست پسرم جهنم تر انقدراذیتم میکردن دوطرف که اون دختر شاد و سرحال شده بود یه افسرده لاغرمردنی که هیچی نمیخورد هرچقدرقسم میخوردم من خیانت نکردم باورش نمیشدمیگفت توبااین پسر بودی که انقدربرات مهمه حالا من این پسرو توعمرمم ندیده بودم 

ازاونجا بود که فحشا و حرفای زشت بهم میداد رابطمون جهنم واقعی بود خیلیبهم شک داشت وتواین بین بابرادرمم درگیری داشتن وچون شهرمون کوچیکه همومیدیدن واین هی میگفت که برادرت همش منو چپ چپ نگاه میکنه وبهش برخورده بود رفته بود محل کاربرادرم روش چاقو کشیده بود.

همه این اتفاقات دوسال افتاد وبعد دوسال بااین رابطه داغونی که داشتیم پدرمادرشو بخاطر اینکه خونوادم خیلی منو ازیت میکردن فرستاد خواستگاری



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

واینو بگم من همچنان پشت کنکوربودم و خانوادم بدترین توهینارو بهم میکردن 

خلاصه اومد خاستگاریو وپدرومادرمن که متنفر ازاین پسر وخونوادش بودن اصلا راضی نبودن ولی بخاسر من اجازه دادن که پاشن بیان خونمون به قصد اینکه جلو خونوادها بشینن و باداداشم اول مشکلو حل کنن این دونفر

پدرم پشت تلفن به پدرش اینطوری گفته بود که فقط خودتون باپسرتون بیاین بشینیم حرف بزنیم و این پسر بمن پیام میداد گه اره من توشیرینی فروشیم دارم گل میخرمو فلان و من تعجب کرده بودم (پدرش حرفای بابامو اشتباه شنیده بوده فکرکرده بابام اجازه داده بیان برای خاستگاریو جواب بلس)ومنم چون ازاخلاق این پسر میترسیدمو یجورایی دوستش داشتم چیزی بهش نگفتمو یهو درزدنو باکلی فامیلو وسایل بعله برون اومدن تو و پدرمادرمن تو عمل انجام شده قرار گ فتن و من بهشون گفتم توروخدا قبول کنین اونام انگارکلا دهنشون بسته شده بود نتونستن نه بگن و وسایل اونا موند خونه ما وتواین جلسه خاستگاری باز بین برادزمو واین پسر دعوا شد ولی اخر خطم به بله شد

2738

هربارمیگفتن باید کنکور بده بعد کنکور عقد الان ماه محرم داره میشه داره مفلا ن میشه خلاصه خونوادم دوسال تموم این خونوادرو دوعوندنو نزاشتن ما عقد کنیم واین بین این پسر بمن گفته بود حالا که نامزدیم رابطه داشته باشیم و ما باهم خیلی رابطه داشتیم ولی هیچی ازعشق این پسربمن کم نشد و هنوزم منو خیلی میخواست ومن احمق نمیدونم چرا انقدرکور بودم وانقدرراحت بانامحرم رابطه برقرارمیکردم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز