جاریمم واقعا خیلی خوبه که خیلی میگه عزیز زن عمو و اینا و زنه صادقیه خودشم پزشکه ولی اون تخصص پوست میگیره سال سومه کلا تنها پزشک عمومی فقط خودمم نگاه کنید ۲ سال شوهرم ازم بزگتره برادر شوهرم ۷ سال جاریم ۸ سال من خواهر ندارم اونم نداره خیلی رابطه خوبی با هم داریم و کلا شوهرم همین یه داداشو داره حتی حالم خوب بود از شوهرش آخرین وقت سونوم رو میپرسه و بعدش میگه یه اتفاقی واسه فسقلی نیفته فردا سونو ازش بگیر برادر شوهرم خودش عاشق نینیمه اونم تازه شدتش رو بیشتر میکنه اصلاً یه اوضاعی دیشب خونه پدر شوهرم بودیم چون روز قبلش یکم حالم خوب نبود مادر شوهرم گفت پیشمون بمون خودم حواسم بهت هست بعد کلا فقط من و پدر شوهرم بودیم نه مادر شوهرم بود نه شوهرم هر دو تا شیفت بودن یه دفعه دردم گرفت بعد سرمم گیج رفت نزدیک بود بیفتم که پدر شوهرم اون نزدیک بود سریع گرفتم بعد دراز کشیدم و خودشم پزشکه ارتوپده دیگه یکم ماساژم داد و دو تا آمپول زدن بهمو و یه سرمم زد مادر شوهرم بیمارستان بود یکی از مریضاش موقع زایمانش بود رفت بعد یکم نیم ساعت گذشت بهتر شدم ولی بازم خوب نبودم دیگه اصلاً اونم بیچاره نگران بود و فقط میگفت بیا بریم بیمارستان
بهش گفتم خونه اینطوری میشم دراز میکشم یه ساعت بعدش خوبم که دیگه کلا ناراحت شد و مانتو مو آورد گفت بپوش دیگه رفتیم و نگرانیش رفع شد بعد که اومدیم خونه شوهرم تقریباً صبح اومد اونم خسته بود حسابی پدر شوهرم گفت که چرا حواست نیستو دیشب اینطوری شدو چرا اینقدر بیخیالی مگه بچه تو نیستو اینا خیلی وقته منتظره نینین نینیم پسره خیلی دوستش دارن خیلی خانوادش حواسشون بهم هست مامان بابام یه جای دیگن که تقریبا ۸ ساعت راهه یه داداشم دارم که اونم پزشکه ولی دانشجویه سال ۶ یه سال دیگه داره ولی اصلاً مامان بابام خیلی درگیرن داداشم انتظاری ندارم ازشون ظ
الان واقعاً نمیدونم واسه زایمانم که به احتمال ۶۰ طبیعیه پیش مادر شوهرم برم یا نه؟ ولی خب ممکنه تغییر کنه سزارین بکنم