خدانکنه عزیزم دعا کن خدا خیلی زوتر اونکه به صلاحمه رو برام انجام بده من چیز زیادی نمیخوام دخترمو بهم بدن برم یجا بادخترم زندگی کنم پولم درحدی پاسته باشم که بتونم به خونه کرایه کنم خودم کار میکنم میتونم انجام میدم خرج خودمو دخترمو حلال درمیارم همینو میخوام بهدا چیزه زیادی ازاین دنیا نمیخوام
بیا بغلم عزیزم تنها نیستی
منم الان از خونه جاریم برمیگردم یه دعوایی راه انداخت که اون سرش نا پیدا
میگم دیگه واگذارش کردم به خدا خرسری باهمین حرف اروم میشم کلی به خودمو پدرمادرو همه کسم فحش و ناسزا میگه تعنه میزنه حدایا اینا و میبینی دیگه.؟خدایاا میبینی دارم از درد حرفاش رفتاراش کوچیک کردناش اذیتاش به خودم میپیچم میبینی خدایااا همهرو فقط به خودت واگذارکردم ۹ساله توزجرم خدایا خودت میبینی ۹سااال
خوبی از خودته عزیزم اگه بدونی تو این زندگی ویاسزم اورد سرخانوادش زد سرمو شکوند کمربند برداش روم انقد زد گوشت دستم کنده شده بود بامشت کوبیپگد تو پیشونیم اندازه گردو زده بود بیرون همه میگفتن اونجات چیه لیوان پرت کرد برام خورد به زانوم تیکه هاش سرو صورتمو دست وپامو تموم خونی شد مهمونم اومد بدنم تموم کبود بود به زور راه میرفتم ولی نخوایتم بدونن چی بهم میگذره من حتی یکبارهم بهش توهبن نکردم بااون همه بلا که سرم دراوردن همشون نه به خودش نه به خانوادش تو نگفتم خداشاهده خدا ناظرو حاضره خودشم همه چی رومیبینه منو نمیزاره تنها تاجلودربرم۳ساله باخوانرم قطع رابطه کرده نمبزارخ همون ببینیم به خدا واگذارکردم همه رو
چه شبهایی که موقع خواب چشامو که می‌بستم به این فکر میکردم که یه شب وقتی مادر شوهرمو بچه هام خوابن یواش لباسامو بپوشمو از این خونه زندگی فرافکنی برم یه شهر دور بدون یک ریال پول بد به خونواده وبچه هام فکر میکردم و تو رویام منصرف میشدمو بر میگشتم بیشتر از دست مادر شوهرم عاصی بودم
