لطفا خواهرانه بیاین یکم حرف بزنیم آروم شم
دایی مامانم یه آدم منحرف و بیمار جنسی موضوع بازش نمیکنم دیگه خودتون میدونید یعنی چی
به عالم و آدم چشم داره
سابقه کودک آزاریم داره منو هم در گذشته خیلی اذیت کرده ولی بخاطر خانواده سمی که داشتم
هیچ وقت حمایتم نکردن و پشتم نبودن
امشب من و دختر خاله 10سالم و دختر دایی 15سالم تو آشپز خونه نشسته بودیم دایی ناتنی هم بود البته من بعدش رفتم چون نمی خواستم اون دوتا پیش این جونور تنها باشن بعدش شروع گیر دادن به دختر خالم و چرت و پرت گفتن کرد اونم جوابش میداد و خلاصه گرفت زدش اونم شروع به گریه کردن کرد منم گرفتم این کتک زدم و دعوامون شد
شوهر خالم و خالم و مادرم و داییم و همگی طرف اونو گرفتن حتی نذاشتن من حرف بزنم
ما حتی تو خونه یه دختر خاله 10ماهه داریم که با خالم اینجا زندگی می کنن خونه مامان بزرگم
من خودم بچه طلاقم منم خونه مامان بزرگمم
زندگی میکنم همش حواسم به بچه بود و استرس اینو داشتم مبادا یهو تنها گیرش بیاره بلایی سرش بیاره اما در نهایت چیزی که نصیبم شد این بود که به توچه غلط نکن برو فلان و بهمان و هزار تا حرف کلفت توقع دارن جلو چشمم بلایی که سر خودم آورده بود بزارم سر اینام بیاره هیچی نگم لال شم تو سری خور باشم خانوما خیلی دلم پره دارم با اشک اینارو تایپ میکنم من هیچکس ندارم الان به یکم همدلی خواهرانه نیاز دارم اینم بگم پست فطرت مست بود با اون نگاه های کثیفش حالمو بهم میزنه
خواهش میکنم اگر باورم ندارید لااقل نمک رو زخمم نپاشید.