2737
2734

من یازده روز دیگه جشن عقدمه 

از همون اولی که اصن صحبت ازدواجم شد به مامان بابام گفتم من دلم جشن عقد نمیخواد 

دلم میخواد یه عقد محضری و بعد یه جشن خودمونی در حد بیست نفر نو خونه داشته باشیم در عوض پولش برامون بمونه 

پاشونو کردن تو یه کفش که نه ما یه دختر داریم فلانی دعوتمون کرده مام می‌خوایم دعوت کنیم 

و حالا جشن عقد گرفتن با اصغر و اکبر و صغری و کبری و اره و‌اوره و شمسی کوره رو دعوت کردن 

من فقط برای پرو لباس عروس  رفتم 

و توی هیچ کار دیگه ای دخالت نکردم نه آرایشگاه نه تالار نه فیلم بردار نه آتلیه

ینی هیچ چیزی نگفتم که توقع فلان چیز و دارم 

هر کار کردن خودشون کردن 

بعد هر ناملایمتی بینمون پیش میاد ینی با بابام سر یه چیز کاملا نامربوط به عروسی دعوا کنم ،میگه اره کاری نکن بگم بدون جشن عقد ازدواج کنیا من دارم برات آبرو میخرم 

و من پوکر میمونم که من که گفتم می‌خوام بدون جشن عقد ازدواج کنم 😐

از یه طرف دارم برای کنکور فرهنگیان درس میخونم 

این عید رو کلا اعتکاف علمی بودم از هفت صبح تا نه شب بدون تلفن همراه و هیچی فقط درس

امشب خونه فامیل افطاری دعوت بودیم 

یه کنکوری دیگه تو فامیل داریم صبح بهم رنگ زد گفت اگه تو نیای فقط من برم میگن فقط این درس نمیخونه 

گفتم باشه میام منم در صورتی که قبلش قصد داشتم نرم 

لباس عیدم رو پوشیدم که با همون برم اعتکاف بعد برم افطاری 

مامانم اومد گفت که برا چی اینو پوشیدی ؟

بعد کنکورت کلی وقت هست بری مهمونی

الان برو درس بخون 

اینجا یکم دعوا کردیم و خب من قبول دارم که تو عصبانیت خیلی غیر قابل کنترل میشم

بعدش لباسامو عوض کردم لباس معمولی پوشیدم رفتم اعتکاف 

شب بابام اومد دنبالم گفت ببرمت خونه یا یه سر میای مهمونی؟

گفتم من میرم خونه لباسم مناسب نیست ناخونم لاک قرمز داره (من محجبه ام ،اما اونجا چون میرفتم اعتکاف بابام میرسوند و برم میگردوند یه لباس کوتاه تنم بود با لاک هم مهمونی نمیرم )

گفت مگه به دل خودته باید بیای 😐

بهش میگم بابا من صبح دو ساعت لباس عید کامل پوشیدم مامان گفته نیا در آوردم 

باز الان میگی بیا با این وضع؟

منم عصبی و خسته بودم تا خود اونجا با هم دعوا کردیم و ناخونش زدم چون منو عصبی میکرد و خودش بهم میخندید 

بعد الان که اومدیم خونه دوتایی ریختن سرم که تو لیاقت زحمت کشیدن ما رو  نداری 

کلی اه و ناله و نفرین 


چقدر دلم واسه این سرو کله زدنا با مامانم تنگ شد😢😢😢😢خدا حفظش کنه اما عمر رفته دیگه برنمیگرده الان مادر دوتا بچه هستم و یهو دلم خواست عین شما برگردم به همون دوران درس خوندنا و کل کل کردنای با مامانم وغصه های شب امتحان.... یادش بخیر😔😔

حس بودنت، قشنگترین حس دنیاست❤️❤️همیشه باشی عشق من... 
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



میدونی حس میکنم اینکه زیادی خودتو توی درس غرق کردی عصبیت کرده زودجوشم شدی البته که مادرپدرا دیدگاهشون فرق میکنه وگاهی واقعا حق با بچه هاست اما بازم هرچی بگن پدرومادرن تو اگه بدونی بزرگ کردن بچه چه عمری از ادم کم میکنه🥲انشالله سالم باشن هرچی میگن تو سربه سرشون نکن اگه منت میزارن بزارن چه عیبی داره فردا که عروس بشی چقدر یادت کنن ودلتنگت بشن

حس بودنت، قشنگترین حس دنیاست❤️❤️همیشه باشی عشق من... 
2742
میدونی حس میکنم اینکه زیادی خودتو توی درس غرق کردی عصبیت کرده زودجوشم شدی البته که مادرپدرا دیدگاهشو ...

من خودم قبول دارم خیلی عصبی و زود جوشم 

اما من فقط ازشون یکم احترام می‌خوام به حرف و خواستم 

من بیست و یک سالمه 

وقتی بهش میگم می‌خوام برم خونه واقعا دلم نمیخواد بشنوم مگه به دل توعه باید بیای 

من واقعا خسته بودم 

دلم نمی‌خواست به عنوان یه تازه عروس با اون تیپ و قیافه داغون و له برم مهمونی 

از صب چشم میکشیدم کی شب بشه بیام خونه قشنگ لباس راحتی بپوشم دوش بگیرم بشینم خستگی در کنم اما الان گند زده شده تو حالم 

با وجود اینکه قلبت احساس تقصیر نمی‌کردم الان رفتم معذرت خواهی دستشو بوسیدم اما بهم محل نداد گفت برو اتاقت 

من خودم قبول دارم خیلی عصبی و زود جوشم  اما من فقط ازشون یکم احترام می‌خوام به حرف و خواستم&nb ...

حق که بیشتر با شماس درک میکنم واقعا ادم دوس نداره وقتی تازه عروسه ومرکز توجه با تیپ شلخته جلوی کسی حاضر بشه اما گاهی پدرومادرا فکرخودشون رو تحمیل میکنن انشالله بری سرزندگی خودت دیگه اختیارت با خودت وهمسرته الان مشکلی نیست اما انشالله بعدا توی زندگی متاهلی برات تصمیم نگیرن. شماکه عذرخواهی هم کردی برو به کارات برس ویکم فاصله بگیر اینطور اونام متوجه رفتار نادرستشون بشن

حس بودنت، قشنگترین حس دنیاست❤️❤️همیشه باشی عشق من... 
لاک فقط واسه مهمون عیبه یعنی؟ به مادرت میگفتی که صبح اون بهت زنگ زده اون‌موقع قبول میکرد شاید

گفتم بهش 

گفت تو مگه میخوای خودتو بازیچه دست اون کنی ؟

آخه تو اعتکاف که هیچ آقایی نیست ولی اون مهمونی پر آقا 

2738
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز