امروز از صبح اومد دنبالم رفتیم انقلاب کلی کتاب برای دانشگاه گرفتیم، جفتمون روزه بودیم و با اینکه شب هم جایی افطار دعوت بود بازم چون من خواستم کلی تهران رو چرخ زدیم و گشتیم و ساعت ۵ منو رسوند و رفت به مهمونی برسه،تازه میگفت ولش کن با هم بریم یه حا افطار کنیم دلم تنگ شده، اخه دانشگاه تعطیله هرروز نمی بینیم همو، من به زور فرستادمش رفت
هستین بگم باقیشو؟
یس
اره
بگو
بگو
لایکم کن
خوب....
لایکم کنید
من قبل ایشون یه دوست پسر داشتم که سایکوتیک بود و همین اقا کمکم کرد از دستش خلاص بشم، البته دوسال بیشتره که کات کردم با قبلی، ولی اون دم عید پیام داده بود به دوستم و اصرار کرده بود شماره جدید من رو بگیره و گفته بود هنوز دوستم داره و اینا... من اینارو به نامزدم گفتم چون همیشه میگیم به هم و نمیخوایم پنهون بمونه
بعد از اینکه من گفتم تشکر کرد و گفت مدیریتش میکنیم،بعدش گفت اتفاقا فلانی(همسر سابقش) هم روز اول عید زنگ زد بهم ، جواب ندادم من
البته اونا فامیل دور هستن و احتمال اینکه جایی برخورد کنن هست و همسر سابقش بعد نامزد من دوبار دیگه ازدواج کرده و طلاق گرفته...
حالا از این ناراحتم که اگه من رل سابقم رو نمیگفتم اونم نمیگفت که فلانی زنگ زده؟ یا اینقدر بی اهمیت بوده که یادش رفته؟ اخه خود منم لحظه اخر که پیاده شدم یادم اومد و گفتم و قبلش اینقدر خوب بود حالمون اصلا فکر هیچی نبودم
الان ذهنم درگیره که یعنی نمیخواسته بگه؟
البته قبلا چند مورد تماس از طرف همسر سابقش پیش اومده بود بهم گفته بود خودش، ۶ ساله که جدا شدن و ما دو ساله که تو رابطه ایم
مت ۲۳ سالمه و اون ۴۱
یعنی پارتنرت ۳ تا ازدواج ناموفق داشته؟
مثل خودت غرق حال خوبتون بوده فراموش کرده..قطعا میگفته اگه قبلا هم پیش اومده و گفته
شاد باشین باهم♥️
۲۳ و ۴۱ چه خبرهههه
