همسرم رو نفرینش کردم دلمو شکوند، به حرف خودش عمل نکرد... منم نفرینش کردم. ما اومدیم یه جای دور از خونمون اون برگشت خونه من موندم قرار بود با خواهرم برگردم که جا نداشتن زنگش زدم گفتم میای دنبالم من خیلی کار دارم گفت من به جا نزدیک اونجا کار دارم میام دنبالت خواهرم اینا رفتن من موندم. حالا پیام داده تا 13 بمون وقتی نیستی از دستت راحتم. من تو خونه اصلا بهش کاری ندارم با اینکه همش تو خونه خوابه هم زیر قولش زد هم قلبمو شکوند. منم گفتم اگه بدون من راحتی خداکنه یه اتفاقی برات بیفته که تا 13 آرامش نداشته فقط برا خودش بیفته نه کس دیگه ای