از گرسنگی در حالت کما هستم 🥴🥴🥴
با اینکه یه پرس کوبیده دقیقا دو متر با من فاصله داره 😑
اومدیم چند روزی مشهد بمونیم امروز خونه ای که اونجا اقامت داریم خیلی کثیف بود منم از صبح زود دارم تمیزکاری میکنم قشنگ یه خونه تکونی اینجا هم انجام دادم 🤕
ظهرم یه چیز الکی خوردیم قرار شد شام ما رو بیرون ببره همسرم اما گفت بعد خرید و پارک بردن ارغوان بریم که خوب گرسنه اتون بشه قشنگ از عصر بیرون بودیم تا ساعت هشت و نیم اینا که قرار شد بریم شام تو راه سر پیدا نشدن جای پارک و ترافیک شب عید توام با نق نق ارغوان شوهرم زد به بد دهنی و سر اینکه میخواد یه شام بده کلی حرف زد که حیف پولی که برای شما خرج کنم و شمارو چی به رستوران ....و اراجیف خیلی بدتری !!!!
من گفتم نگه ندار برو خونه یه چیزی درست میکنم و فکر کردم به سمت خونه رفت که اینطور نبود مقابل یه رستوران نگهداشت و خودش رفت و ما هم مثل دوتا گوسفند دنبالش !
غذا آوردن و دیدم اومد نشست و گفت براتون مخصوص گرفتم !
نتونستم وانمود کنم چیزی نشده حتی یه لقمه نخوردم ارغوان غذا دادم و اونم متوجه شد من نمیخورم عصبی غذا میخورد من آخرش یه پرس گرفتم غذارو ریختم داخلش که دعوام نکنه بعدا !
اونم رسیدیم خونه چندتا بد و بیراه گفت و اصرار کرد که باید بخورم گفتم نمی خورم ! گفت خراب میشه تا فردا گفتم همین الانشم برا من خرابه!
گفتم من تمام عمرم غذا با فحش نخوردم و هرگز نمیخورم!
فحش داد و تا الانم بیداره نمی تونم برم یه نون پنیری بخورم 😶
میخواستم سفره بندازم اما نمیشه سبزه نشد بگیرم حتی شکلات نخریدیم چه رسد به شیرینی عید !
خلاصه یه گرسنه مغرور در خدمت شماست 😖