2733
2739

اینبار ویزیت شد از نوع آنلاینش اما بازم مثل دوره های قبلی داروهاش تکرار شد حتی با دوز بیشتر با اینکه‌ نتیجه ی نوارمغز برای خانم دکتر راضی کننده بود....

چون داروها همون بود نرفتم نسخه رو بگیرم و یکماه گذشت و یکی یکی داروهاش داشت تموم میشد اما توی بدترین شرایط مالی هرسری کلی پول داروهاش میشه ...

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

حقوق همسرمم اصلا مشخص نمیکنه کی میدن هرسری خون ب دل میکنن نگاه ب موجودی کردم و ی دودوتا چهار تا کردم دیدم داروی بچه از هرچی واجبتره لباس پوشندمش و رفتیم داروخانه تا چشمش ب دارو خانه افتاد شروع کرد ب جیغ و داد و عربده زدن و خودشو زمین زدن برا همین متصدی خارج نوبت کد رو وارد کرد اما هرچی شماره ملی و کد رو میزد میگفت هیچی نیست دارویی ثبت نشده  

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

متوجه نشدم ی نوشتی

یکم بمونی متوجه میشی شاید برات جالب باشه من ی پسر کوچولوی مریض دارم

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
2731

خلاصه با ترس و لرز ک چ خاکی ب سر بریزم حیرون مونده بودم ک متصدی گفت برو بگو دکتر عمومی برات بنویسه...

مگه میشه؟! تو دلم گفتم الکی میگه مگه میشه نسخه ی متخصص مغزواعصاب رو دکتر عمومی بنویسه شیراز ک نمیشه با گریه و حال پریشون رفتم پیش ی دکتر عمومی  و هرچی گفتم رو برام ثبت کرد و ثبت شد... و اونجا بود ک کلی خوشحال شدم ک پای پزشک خانواده ب قم باز نشده  

تمااام این مدت پسرم همچنان داشت جیغ و فریاد میزد ب طوری ک آب دهن و اشک چشمش باهم قاطی شده بود   

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

با خوشحالی کد رو بردم وارد کردم تمام داروها رو ثبت کردن و رفتم برای صندق ای وای من از اون لحظه ک کارت رو کشید و موجودی نداشت ... دودوتای من غلط از آب دراومده بود موجودی ب ریال رو من ب تومن خونده بودم برای خودم   

شانار(اسم مستعار پسرم تو نی‌نی سایت) دیگه کبود شده بود از شدت گریه کاپشنشم خیس از آب دهن موندم چرا اینقدر تو گریه هاش آب دهنش میرفت  

تمام غرورم رو گذاشتم زیر پا و زنگ زدم ب اولین گزینه ایی ک هیچ وقت بهم نه نگفته بود ... یبار... دوبار... جواب نداد

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

گزینه های بعدی هم وجود داشت ک بهشون زنگ‌ بزنم اما فقط ی اسم‌تو‌ سرم میچرخید حسام... آخه حسام... رو‌ چ حسابی حسام؟! حسام داداشمه ک اصلا نمیشه ازش پول قرض بگیری اخلاق های خاصی داره اما اینقدر این اسم تو ذهنم قوی بود انگار یکی داد میزد فقط حسام ب حسام زنگ بزن و من زنگ زدم و خیلی زود جواب داد با روی گشاده و کلی تحویل گرفت و من دستپاچه بریده بریده گفتم تو داروخانه ام داروی شانار تموم شده میشه‌ ی این مبلغ رو برام بزنی حقوق شوهرم بیاد سریع برمیگردونم‌.. گفت ی شماره حساب بفرست همین الان میزنم برات.  

شماره حساب رو دادم و سریع ب اندازه ی دوبرابر مبلغی ک گفته بودم برام زد      

باخیال راحت دارو رو گرفتم و شانار رو از کف داروخانه جمعش کردم اومدم بیرون بهش‌ زنگ زدم ...

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

گفتم داداشم ی شماره حساب برام همین الان بفرست تا حقوق شوهرم رو دادن برات واریز میکنم گفت اصلا حرفش‌رو هم نزن     اومدم اصرار کنم ک گفت یک لحظه استپ کن ی چیزی بگم بعدش ادامه بده..

من این مبلغ رو هرماه ب یک نفر هدیه میدم‌ جهت ظهور آقا امام‌ زمان علیه السلام‌دعا کنه این ماه قسمت تو شد اصلا نیازی نیست برش گردونی چون پول من نبوده پول امام زمان عج بوده همونجا بغضم گرفت  

اخه میدونی من از این‌پولا ندارم‌ برا نذر ظهور اما هرماه چندتا تسبیح خوشگل میخرم میرم حرم  میدم ب چندتا خانم میگم این هدیه از طرف آقا ب شماست ذکرهاتون رو باهاش بگین هم‌ب نیت ظهور آقا هم حاجت رواییتون

هیچ وقتم‌برای خواسته ی خودم و نذر خودم‌این کار رو نمیکنم

اون روز قبل اینکه برم داروخانه داشتم ب این‌فکر‌میکردم‌ک این ماه نرفتم‌حرم تسبیح ها مونده...

آقام خودش پول تسبیح‌ها رو داد

پول داروی‌بچمم داد

یبار‌دیگه هم‌بچم رو از مرگ نجات داد و بهم برش گردوند


محال برای این خاندان کرامت ی کاری حتی اندازه ی تسبیح خریدن انجام بدی و رهات کنن این خاندان اهل جبرانن تو شرایط سخت دستت رو میگیرن

تمام تسبیح هایی ک تا حالا خریدم فکر نکنم ب اندازه ی پولی باشه ک حسام ب حسابم زد  این خاندان مدیون کسی نمیمونن محبت کسی رو بی جواب نمیذارن

اینجا نوشتم تا هیچ وقت یادم نره روزی ک تو گوشم گفتی ب حسام زنگ بزن و از پول خودت داروهای بچه ام رو خریدم

الهم عجل لولیک الفرج

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
2740
چرا اولش نمیخواستی به داداشت بگی؟

داداش من موجود خاصیه همیششششه درحال نالیدنه ک ندارم بدبختم بدهکارم برا همین ب هرکی رو بندازم ب اون هیچ‌وقت نمیگم البته الحمدلله من ۶ تا داداش دارم  

ک حسام کارم رو راه نندازه باقیشون هستن    

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
اشکم دراومد      

بچه ی من اصلا متوجه ی خطر نمیشه توی پاییز هوای سرد رفتم حرم روز تسبیح بود نذری ها رو دادم و برگشتم دیدم بچم بدون شلوار با پوشک پاهاش سیاه روغنی صورتش اشک خشک‌شده تو خونه اس شوهرمم رو ب مرگ...

نگو من رفتم اینم پی پی کرده شلوارش رو دراورده‌ک‌من بشورم دیده نیستم درم قفل نیست از خونه فرار کرده بوده

خونه ی ما ی منطقه ی شلوغ بود ک ماشین زیاد رفت و آمد داشت اینم‌بیرون بری هی خودشو میندازه جلوی ماشین فکر کن از خونه زده بود بیرون یکساعت بیرون بوده تنهایی از ی منطقه ب ی منطقه ی دیگه رفته بود و هیچیش نشده بود و شوهرمم تونسته بود پیداش کنه و سالم برش گردونده بود حتی سرما هم نخورد با ی لباس تو خونه ایی نازک بدون شلوار‌بچه ی‌مریض‌ تو سرما یکساعت تو خیابون موندم چجوری از اون خیابون شلوغ رد شده رفته اونطرف و چیزیش نشده بچه ی ۲ سال و نیمه... جز اینکه خودش هوای بچمو داشته جز اینکه معجزه بود سالم موندنش و پیدا شدنش  

الهم عجل لولیک الفرج

 ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ‌....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش  ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیه   

سلام عزیزم واقعاً این خاندان اهل جبرانن حتی برای خودمم پیش اومده پول نذری که میکنم خودشون جلو جلو بهم میرسونن حتی پول زیارت رفتنشون هم جور میکنن  


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز