این روزا یه حس های عجیبی دارم
حس بچه ای ک ابنباتشو گرفتن اونم هی با گریه پاهاشو ب زمین میکوبه !
حس زنی ک طلاق گرفته و الان جایی نداره بره!
حس زندانیی ک مادرش مرده و بهش مرخصی ندادن بره سر خاکش !
حس تلاش واسه یه هدف اما نرسیدن !
حس یه پیر مرد ۸۰ ساله ک داره اخرین لحظه هاشو میگذرونه و تازه میفهمه جوونی نکرده!
حس کسی ک خودکشی کرده و یهو تو بیمارستان بهوش میاد !
همینقدر مضخرف همینقدر شاید تلخ و همینقدر سخت:««««
در یک کلمه بخوام بگم حس ( خلا )
گیر کردن تو یه شرایطی ک حالت خوش نیست
که کسیم نیست دست تو بگیره
تنهای تنها
اگه بخوام از این روزام بگم دارم داغونشون میکنم
با بیخیالی هام
با بی حوصلگیام
با خوابیدنام
....
در صورتی ک اگر تلاش کنم سال دیگه این موقع زندگیم یه شیوه جدید رو ب خودش گرفته
!
مطمنم تیپ زدنم حتی یه جور دیگه شده !
شاید رفتارام !
مطمنم حال دلم خوبهههه از اینکه بالاخره به هدفم رسیدم و از این خونه پر از ... رفتم ..!
اما کم کاریام کار دستم میده
نباید اینطوری بگذره
میدونم دارم اشتباه میکنم
اما خیلییییی بی حوصلمم خیلییی
حس بدی ک از این خونه و ادماش میگیرم هم همچنان ادامه داره ...
امشب شب اول ماه رمضونه از خدا میخوام کمکم کنه میخوام اراده ای بهم بده یه بار واسه همیشه تمومش کنم
هیچکی جز خود خدا نمیدونه ک این رسیدن چقددددر حق منه :)))))
خدایا کنارم باش ک جز تو هیچ کسیوووو ندارم
؛»»»
