چندسال تو رابطه بودیم یکی دو ماهه من پیام ندادم اونم هیچ خبری نگرفت این مدت ، بخاطر همین خیلی وقته رابطه از نظرم تموم شدست ولی چیزی که این وسط هست اینه که هی ناخودآگاه منتظرم که شاید پیام بده ، پذیرفتم که این رابطه خراب شده و حتی اگه پیامی هم بده هیچی قابل جبران نیست ولی این انتظار داره دیوونم میکنه
اصلا دست خودم نیست
میخوام تموم بشه این وضع
وقتی برای اون اهمیتی نداشت گذاشتم همینطوری که رابطه قطع شد بی تفاوت باشم تا اینجاهم بخاطر خودم و غرورم کاری نکردم
ولی همین انتظاری که میگم دست از سرم بر نمیداره
الان دیگه غرور و این حرفا برام مهم نیست دلم میخواد ازش بپرسم چه مرگت شد اینجوری شدی یا خدافظی کنم که پرونده ش تو ذهنم بسته شه و الا اگه به این غرور ادامه بدم و حرفی نزنم تا آخر
همش به این فکر میکنم که چیشد؟ چیکار کردم؟ و..
میخوام نقطه بذارم ته این پایان باز که انقدر ذهنم داغونم نکنه
ولی مطمئن نیستم نمیدونم چی بگم
بنظرتون چیکار کنم؟