میخواست لج تو رو در بیاره.چون میدونه العان دیگه یه چیزی اون وسط هست که تو خیلی بهش وابسته ای
منم یه بار پسرم ۴ ماهش بود یادم نیست سر چی دعوامون شد گفتم میرم.خواستم برم الکی که بترسونمش بچه رو گرفت گفت خودت میخوای بری برو بچه رو حق نداری ببری
بعد که اشتی کردیم گفت میدونستم بدون بچه نمیری بچه رو نگه داشتم
بعدشم سعی کن حرفاتو دستوری نزنی که فلان چیزو بخر.بگو میتونی داری میای مثلا مایبیبی بخری.نهایتا گفت نه بگو آخه پوشک نداره دیگه هم چیزی نگو.حتما میخره