سلام
تو این مدتی ک ازدواج کردیم از روز اول من مادرخرج بودم اصلا کار نمیکرد ...بعدازدواج رفتم خونه همسرم چون خونه مجردی داشت
کرایه خونه عقب افتاده بود صاحب خونه ازش شکایت کرد حکم جلبشو گرفته کل کرایه ۱سالو چ داده بود چ نداده بود مجبور شدم طلاهامو بفروشم بدم
الان ۶ماهه اومدیم سرایداری ی جای دوروپرت ..هیچ آدمی اینجا نیس وقتی میرفت سرکار من ساعت ها تو باغ تنها بودم و اینکه خیلی ترسو شدم ازوقتی باردارشدم
امشب میگه خیلی داد میزنی اوایل ازدواج اینطوری نبودی آروم بودی گفتم نمیدونستم تو ۱سال قراره انقدر بلا سرم بیاد ...بی خونه بشم بی پول بشم آواره بشم حامله بشم ...گفتم چ انتظاری از من داری تو خیابون چشمم ب آدماس ک چی پوشیدن چجوری میگردن من تو این ۱سال ی شال نخریدم ...هفته ها یخچال خالی بوده ...و...
لطفا اگه قراره قضاوتم کنید هیچی نگید ب اندازه کافی درد دارم😭😭😭😭