شوهرم دو روزه برای خرید و یه جلسه کاری رفته بود مرکز استان دیروز چندبار بهم زنگ زد و عکس خریدهای عیدش میفرستاد که خوبه یا نه ؟
چون میدونم فقط عیدها برای خودش خرید میکنه و گاهی دو دست کت شلوار با هم میخره ولی ما رو حتی همراش نمیبره که نگاهمون به بقیه مردم نیفته بازم انگار نه انگار نظرام میدادم و با حوصله کامل و صادقانه میگفتم نظرمو مامانم که خونشون بودم انقد حرص خورد که فقط می دیدم زیر لب ذکر میگه خیر نبینه به حق علی و اولاد علی !
بعد فیکس کردن کت شلوار و کفشش دیگه زنگ نزد حالا امشب که برگشته دیدم علاوه بر اونها ، لباس ورزشی و کفش
ورزشی و پیراهن و کیف و ... خریده من مشغول آشپزی خودم میگرفتم اصلا نگاه خاصی نکردم فقط می پوشید نظر میخواست گفتم مبارکت باشه قشنگن ارغوان یه کم دور و برش نگاه کرد گفت پس مال من کووووو ؟
من جاش خجالت می کشیدم !!!
گذشت و گذشت تا یه ربع پیش گفت میخواستم هدست بخرم برای خودم ترسیدم دیگع صدات دربیاد !!!
گفتم می خریدی من کی تا حالا چیزی گفتم راحت باش
گفت کی میری خرید ؟
گفتم من امسال شرایطش ندارم برای خودم و بچه چیزی بخرم ، حالا برای ارغوان یه شومیز میگیرم ولی خودم نوبت دندون پزشکی دارم و موهامم به شدت سفید شده باید یه فکری برای اینا بکنم پول اضافه ای ندارم دنبال لباس عید بگردم ...
یه حال بدی رو تو صورتش دیدم انگار از خریداش دیگه نمیتونست کیف کنه !
جالب اینه بعد سالها منم دیگه هیچ انتظاری ازش ندارم اصلا ناراحت نمیشم !
حس کردم عذاب وجدان داره چون دیگه هیچی نگفت تموم وسایلاشم جمع کرد از رو تخت !