من می تونم به جرات بگم شاید 1000 تا رمان خوندم از م مودب پور تا خیلی از نویسنده های غیر معروف اما یه رمان خیلی توی این چندسالی که خوندم به دلم نشست
البته این کتاب یه خورده زیر خاکی شده
چاپش واسه قبل از انقلا ب هست اگه به دستتون برسه کاغذها ش انقدر قدیمی هستن که با تا کردن می شکن و داستانش واقعی هست که یه خبرنگار به نام ر اعتمادی که خبرنگار مجله جوانان زمان قبل از انقلاب بود و داستانهای واقعی از خانمها و دختران فاحشه زمان اقبل نقلاب(زمان رضاشاه* یا خانه های عفاف قبل از انقلاب می نوشت
یه رمان نوشت به اسم امشب اشکی می ریزد که تنها رمانی بود که معرکه بود بین کلی کتاب ریز و درشتی که من خوندم
واقعا بهتون پیشنهاد میدم دنبالش برید و پخونید