خیلی حالم بده تک تک کلماتی ک مینویسمو دارم با اشک مینویسم تو بارداری عصب گوشم ضعیف شد و من ی گوشم خوب نمیشنوه تو اوج جوونیم این بیماری روم موند ی دوره ای بیماریم خوب شده بود ولی دوباره برگشت و ی گوشم برای همیشه سنگین شد .از دنیا از ادماش حتی از بچم متنفرم ک بخاطرش این بیماریو گرفتم هر لحظه دارم زجر میکشم. اوت از شوهرم تو بارداری اونقد بم استرس واردکرد ک گوشم سکته کرد شوهرم ی گنده اخلاقیه ک دومی نداره ی ادم بشدت عصبی و پرخاشگر بخاطر خونوادم پاش موندم چون میگفتن ابرومون میره طلاق بگیری ولی جز غصه و استرس تو زندگیم هیچی ندیدم الانم بین دو راهی بزرگی موندم حس انتقام داره دیوونم میکنه میخام از شوهرم بابت کارش.و بلایی ک سر گوشام اورده انتقام بگیرم بچمم نمیخام چون باعث شد بهترین روزام تبدیل ب بدترین روزاشه با خودم گفتم هرجورشده باید طلاقمو ازین ادم بگیرم یام خودکشی کنم