اخه قصدا میخاد دعوا راه بندازه.
مثلا انتظار داره هرشب رابطه باشه درکنمیکنه من خستم یا اصلا حالم ازش بهم میخوره.
روز ولنتاین از صبح خونه بود.میدونس که انتظار دارم حالا که بیکاره بگه بریم یه دور بزنیم.امانگف.
همشم با یه لبخند کذایی میگف من واست هیچی نخریدم گفتم اشکال نداره.
من خودم کیک پخته بودم.
پاشد لباس قشنگاشو پوشید رفت بیرون سه ساعت بعد برگشت.
منم ناراحت شدم دیگه اما سرسنگین جواب میدادم.
شب انتظار داشت برم پیشش نرفتم.فرداش پنجشنبع بود بازم از صب بهم محل سگ نداد شبش بازم منتظر بود من نرفتم.
دیروز جمعه بود .پسرم پنج ماهشه مریضه اسهال و استفراغ.یهو سر ظهر پاشد دوباره چیتان پیتان.
گفتم کجا میگه میرم بگردم باتو خوش نمیگذره.
منم یکم دادوهوار کرذم رف.
شبش دید محل نمیدم فحش داد جاشو جدا کرد.
از اینهمه خودبدتر بینیش حالم بد میشه.
ببخشید طولانی شد