شبم از بی ستارگی شب گور...
دردلم پرتو ستاره ی دور...
آذرخشم گَهی نشانه گرفت
گَه تگرگم به تازیانه گرفت...
بر سَرَم آشیانه بست کلاغ
آسمان، تیره گشت چون پر زاغ...
مرغ شب خوان
که با دلم میخواند...
رفت و این آشیانه خالی ماند...
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفته گان بی برگشت...