من دیشب شبکار بودم یکی از اقوام که نسبتا دور هستن تماس گرفت که بچه ام میخواد بستری شه و کلی قربون صدقه و دختردایی گلم و اینا(مادرش دختر عمه ی بابامه)منم رو حساب اشنایی زنگ زدم بهترین بخش بیمارستان براش یه تخت گرفتم که راحت باشه چون دیشب هم خیلی اذیت بود و فقط میگف کاش یه کاریش کنی...منم از دیشب ده جا زنگ زدم از سرپرستار بخش خودمون تا بخش مقصد و پرسنلش و بچه های خودمون که امروز یدونه تخت به زحمت خالی شد اونم گفته بودن مریض دیگه باید بستری شه که با اصرار من برام نگه داشت چون بیمارستان خیلییی شلوغه...کلا اخلاقم اینجوریه که اگر کاری از دستم بربیاد انجام میدم در حد توان ...این بنده خدا هم فامیل دوره توقعی ازش نیست ولی یادم میاد یه زمانی من اهل مد و اینا نبودم حتی جواب سلاممو نمیداد و یه جوری خودشو خانوادشو خاص میدونن از نظر باکلاس بودن😅😅دیشب همش بهش سر زدم امروز هم بهش پیام دادم یه تخت خالی برات نگه داشتن گفت خیلی ممنون ..تازه از همکارا شنیدم جابه جا شده رفته سر تختی که براش گرفتم دیگه بهش زنگ بزنم؟!حس آویزون بودن میکنم اگه زنگ بزنم نمیدونم شایدم حسم غلطه نظر شما چیه؟😄😃😀
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وقتی خوبی میکنید بدونتوجه ب گذشته و رفتارهای بد اون شخص اینکارو انجام بدین
درضمن مهم رضایت خداست نه طرف متواضع باش بیخیال
خداوند در قرآن کریم خطاب به کسانی که میگویند : "ما اسلام را قبول داریم اما به بسیاری از دستورات خداوند عمل نمی کنیم ....به صورت دلبخواهی و اختیاری تنها به برخی از واجبات عمل می کنیم و از عمل به سایر احکام خداوند سر باز میزنیم" [آیا به نیمی از کتاب ایمان می آورید و نیمی را انکار میکنید؟!]
واقعا خدا خیرت بده الان گرفتارن رو زده ممکنه بعدا باز برگرده به اپشن کارخونه ولی اهمیت نده ...
خدا شمارو خیر بده که قدرشناسی ...بخدا ادعایی ندارم میگم کارش راه بیفته ولی حس اویزون بودن کردم...بخدا تخت خالی نیست مریضا رو کاناپه و صندلی بستری میشدن منم خیلی خوشحال شدم تونستم کار کوچیکی انجام بدم ولی حس بدی پیدا کردم انگار اویزون شدم بیشتر 😅😅