2752
2739
عنوان

شوهرم سکه خرید داد دست مادرشوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 1546 بازدید | 59 پست
از کجا معلومه ؟؟ یعنی انقدر نامرده من از صب تا الان لب به غذا نزدم از استرس دستو پام فلجه مگه میشه ...

یه چیزی بهت میگم مسخرس ولی خب برای من چندبار پیداکردم😃

روسری گره بزن بگو بستم بخت دختر شاه پریون تا سکه پیدانشه بازش نمیکنم

از کجا معلومه ؟؟ یعنی انقدر نامرده من از صب تا الان لب به غذا نزدم از استرس دستو پام فلجه مگه میشه ...

تابلوئه شوهرت برداشته...که بهت بگه گفتم تو گم میکنی ....چون میخواد همچنان مادرش وسایلشو نگه داره 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کلا ادم ریلکسیه 

کار شوهرته

از مامان گرفته، احتمالا  مامانش ناراحت شده.

جاش رو میدونسته برداشته ک   ادبت میکنه ببره دوبار خونه مامانش


جنگیدن بلدم، ولی بعضی هدف ها ارزش جنگیدن ندارن.
2731

“أَصْبَحْتُ‏ فِی‏ أَمَانِ‏ اللَّهِ‏ ‏وَ أَمْسَیْتُ فِی جِوَارِ اللَّهِ”


این ذکر پیدا شدن گمشده از ایت الله بهجت هست


زیرلب تکرار کنید انشالله پیدا میشه

و همسرتون میگه کارخودش بوده


لطفا به ماهم پیدا شدن سکه رو اطلاع بدید

اخه من ی چیزایی را علنا میگم بهشون ک اینو اوردم اینجا باشه ک میام اینجا استفادع کنم اما پس میفرسته

خوب یه بار مستقیم بپرس ازش که فلان وسیله رو که من گفتم بمونه اینجا چرا فرستادینش برام ؟ 

وقتی یه بچه داره راه رفتن رو یاد میگیره و دائم زمین می خوره ، هیچ وقت با خودش نمیگه که شاید من برای اینکار ساخته نشدم
2740
بگو پیدا نکردم زنگ می زنم پلیس بیاد . چون فقط یکی برداشته شده زود می فهمند کار کی بوده .

خودش وقتی اومد گفت میبرم انگشت نگاری هرچی گفتم بلند شو ببر دیگه بلند نشد 

خودش وقتی اومد گفت میبرم انگشت نگاری هرچی گفتم بلند شو ببر دیگه بلند نشد 

شما اصرار کنید پلیس بیاد و بروید انگشت نگاری

مطمین باش کار خودشه

باید تنبیه بشه گلم تا دیگه چنین کارای مسخره ای نکنه

خوب یه بار مستقیم بپرس ازش که فلان وسیله رو که من گفتم بمونه اینجا چرا فرستادینش برام ؟ 

هیچوقت مستقیم خودم وارد بحث باهاش نمیشم،به همسرم گفتم بهش گفته بود نمیدونم دیگه چی گفته بود و هیچوقتم ن همسرم ن مادرش حرفی نزدن

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687