بارها خیانتاش رو بخشیدم از بار اخر یکسال ونیم میگذره ولی هرکار کردم نتونستم ببخشم پارسال نخواستم عجله ای تصمیم بگیر وجداشم ولی بامشاور هم حالم خوب نشد تغییرات مثبتش هم اعتمادم روجلب نکرد
مدام صحنه ی تیکه تیکه شدنش روتصور میکنم ودلم خنک میشه دلم میخواد با درد و رنجی که فقط مربوط به شخص خودش باشه بمیره باعث شد زنای هرزه ای که باهاشم به من توهین کنن
اگه بهم این مدت محبت میکرد شاید دلم نرم میشدفقط خونه نشین شدکه مثلا ثابت کنه دیگه دنبال هرزگی نیست خسته شدم ازاینکه هرروز بهش یادآوری کنم بهم نگاه کنه توجه کنه
دیگه دوس ندارم گریه کنم خیلی گریه کردم ونمیخوام باز ضعیف شم
کینه وخشم داره مغزمو منفجر میکنه
متاسفم برای خودم که حذفش نکردم وهرروز انگار دارم سم میخورم با این افکار و کینه و حس نفرت