مدرسه پسرم جلسه بود گفتنپدر ومادر با هم بیایید رفتیم زود پیچوند رفت رفیق بازی من موندم جلسه تموم شد سردم شده بود زنگ زدم بیاد دنبالم چون سرماخورده بودم لرز داشتم اینقدر سرو صدا کرد که چرا منو از جمع دوستام جدا کردی میگف دوستم گفته هیچکس زنش مثل تو نیست زنگ بزنه بگه بیا و... (جمع حاصرشونو میگفت) منم میخواستم پ بشم سرماهم خورده بودم خیلی ناراحت بودم گفتم چرا به دوستات بیشتر از ما اهمیت میدی حداقل بیا ماشین و بده به من برو میگف نه من ماشین و لازم دارم یه جا بالا شهر قرار گذاشته بود با دوستاش .خب ببیتید وقتی به من نمیگه دوستاش کیا هستند و کجا هستند شما باشید چه عکس العملی نشون میدید آخرش اومد ولی با کلی دعوا و قعر و سروصدا منو رسوند حالم خیلی بده دیگه از دست کارهاش خسته شدم .
حق با تو است. اینکه آدم از همسرش بخواد وقتی مریض شده مراقبش باشه انتظار خیلی معقول و به جاییه، وظایف پدری اش هم که جای خود. ولی چه میشه کرد آدما که کامل نیستن همه ما عیب هایی داریم، مطمئنم خیلی جاهای دیگه حواسش بهت هست.
باز خونه حرفت براش انقدر برش داره که با غرو دعوا ولی بازم میاد. من باشم شوهرم تو خونه هم باشم بگم دارم میمیرم میگه یه آژانس بگیر بیا هزار بارم اینکارو کرده و عمرا بیاد
کم کم یادش بده مسئولیت داره در قبال زندگیش،ن دوستاش، با مردا فقط باید منطقی بود،حرفت رو رک بزنی و بدون توضیح اضافه اما با دلیل،بگی کارت اشتباهه چون فلان نتیجه رو داره تو زندگی، رفتارت با دوستات اشتباهه چون فلان نتیجه رو داره و ...نه با قهر،نه با دعوا،اتفاقا با مهربونی ،اعتقادم اینه همه مردا رگ خواب دارن،بباد دستت زندگیت بهشته