بچها بیایید یه چیزی که یه ساعت پیش اتفاق افتاد وتعریف کنم براتون همسایه مادرم یه دخترجوون باسه بچه که شوهرش معتاده مواد میکشه سرشب مامانم میگه شوهره زنشو کتک زده صدای گریه شو توی کوچه میومده مثل اینکه به زنش گفته پول بده میخام مواد بگیرم بهش گفته از کجا بدم پول سهام عدالت که دادن برای این سه بچه میخام به تو بدم کوفت بخری
اینم کوتکش زده بعد مامانم میگه یه دفعه دیدیم خونشون تاریک شد نگو بیشرف مردک چراغ های خونرو باز کرده ببره بفروشه تا مواد بگیره
مامانم میگه اینا همیشه دعوا میکنن زنه هم به خانوادش نمیگه
نه شکایت میکنه
همسایه ها بهش کمک میکنن بعضی وقتا غذا میبرن برای بچهاش
منکه خیلی دلم برای بچهاش سوخت فردا میرم کمی وسیله میخرم بهش میدم