2737
2739

سلام دوستان وقتون بخیر 

امشب خواهر شوهرم دعوتون کرد خونشون و چون شوهرم کلا خوش نمیاد ازش بهونه اورد ک مادر من مریض و اومدش خونه ما هنوز عقدیم

بعد مامانش زنگ زد گفت گوشی رو بد ب رقیه کارش داردم اونم ب من ندادش با دعوا قطعش کرد

پدر شوهرم زنگ زدش رو گوشیم جواب دادم گفت ک فلانی دعوامون کرده خونشون بیان گفتم ک پسرتون باهام دعوا کرده منم باهاش قهرم کاری بهش ندارم ب دورغ اونم گفت ک غلط کرده با تو دعوا کرده میام میزنمش اینا 

منم خیلی ترسیدم گوشی دادم ب شوهرم اونم نمیدونم چی ب اقام گفتش کلا رقت تو فکر حالش داغون بودش دیگ زود پاشو رفت خونشون  الان دلم آشوبه ک چی شده🥺🥺🥺

خواهر شوهرم با من بد نشه فکر نکنه من نذاشتم بیا

اینم بگم خیلی رابطم با اقام خوبه خیلی هوامو داره اخه من خیلی ارومو احساسم 

ببخشید طولانی شد

ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742

از آقام بپرس

مادر بزرگم همیشه میگفت ننه ، خوشبختیتو هیچوقت جار نزن!نزار کسی بگه خوشبحالش همین خوشبحالش گند میزنه به زندگیت                                                                                                                                                           
چی گفتی ؟؟؟؟؟ خودت خدا وکیلی یه بار دیگه بخون ببین میفهمی چی نوشتی

گفتم ک مثلا پسرتون ک شوهرم میشه باهام دعوا کرده 

دیگ پدر شوهرم با شوهرم دعوا کرد ک چرا با من دعوا کرده

2740

آخه عزیز من این چه دروغی بوده گفتی


مگه قبلا نگفتید ک دور از جون ‌‌مادرت مریضه


خب همون کافی بود

نیازی به دروغ دوم نبود

اونم هماهنگ نکرده با شوهرت

زندگی مثل سیگار میمونه🚬روشن ک شد""چه بِکِشی// چه نَکِشی //تا تهش میسوزه👍
آخه عزیز من این چه دروغی بوده گفتی مگه قبلا نگفتید ک دور از جون ‌‌مادرت مریضه خب همون کافی ب ...

اره ولی خانوادش گفته بود ک ب خواهرش این حرفو بزن ک مادر من مریضه 

اونا گفتن ک من مثلا راضیش کنم بریم مهمونی بخدا منم وقتی شوهرم عصبیی جرعت حرف زدن باهاشو ندارم مجبور شدم دورغ بگم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687