هر چی از زندگی من هست و همرو گذاشتن کف دست فامیل پدر و مادرم و میگم ،به خدا کوچکترین اتفاق و میرن به همه میگن همه کار کردم که اقا من راضی نیستم واسه چی فلانی باید بدونه من امروز کجا رفتم چیکار کردم چی خوردم به خدا خستم کردن توروخدا اگه چیزی میدونین به منم بگین شاید رو اینا اثر کرد
خب بهشون بگو نگید
بهشون نگو
خب نگو بهشون عزیززم راهش ساده هست.
من که دختر خونه بودم هر روز صبح میگفتم میرم سرکار عصر برمیگشتم حتی روزای تعطیل چون واقعا محدود بودم داداشم خیلی گیر بود بابام نه، حتی غذامم بیرون میخوردم میومدم دوش میگرفتم می‌خوابیدم ، بعد کم کم جمع کردم مستقل شدم بعدم ازدواج کردم ذ ، چه فکر ناجوری مگه به تربیت خودشون شک دارن
من ی خاله ی اینجوری دارم سانسور میکنیم وقایع رو
از چیزای یک دلمون نمیخواد پخش بشه پیشش حرف نمیزنیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
