سلام عزیز دلم خوبی فدات شم ♥️
گفته بودی از ریز تا پیاز گرفتن گواهی نامه ات رو
برام بگو
سال ۸۸/۸۹بود که من نوزده سال داشتم
همسرم پیشنهاد داد که دوتایی به کلاس رانندگی شرکت کنیم
اون زمون کلاس ثبت نامی اش هم ۱۰۰هزار تومن بود 🙁
و هر جلسه که رد میشدی ...۱۱هزار تومن واریز میکردی
یه جلسه باز میرفتی آموزش ببینی
با همسرم رفتیم و شرکت کردیم
بعد چند روز کلاسی ...امتحان کلاسی دادیم که هر دوتامون اولش قبول شدیم 👌
بعد افسری رو خوندیم ...خیلی سخت بود دیگه سوالات شبیه هم ...پیچیده
رفتیم ...دفعه ی اول همسرم قبول شد
من رد شدم 😉
همسرم رفت شهری ...رد شد ...دومین بار رفت قبول شد 👌
اون زمون ...هر کی از افسری قبول میشد
میتونست همون موقع بره واسه امتحان شهری
یا مثلا هفته ی بعدش باز شرکت کنه
مثل الانا نبود که زیاد تو نوبت بمونی 👌
خلاصه با قبولی همسرم موندم خوشحال بشم یا ناراحت بشم 😁
منم خوندم دومین بار از علایم در اومدم
ولی خواهر واسه شهری هر چقدر میرفتم ..رد میشدم بر میگشتم 🙁
رد شدنی هم انگار کشتی هام غرق میشد 🌸
که چرا آخه من نمیتونم ؟
اون زمون هم ماشین نبود که برم ،برونم و آماده تر برم
هیچ کس هم نداد ،خدا سر شاهد
حداقل میتونستن بشینن کنارم و بریم جای خلوت من چند دوری بزنم تا اون قلق بیاد تو دستم 👌
خلاصه زور هم میومد دیگه هر دفعه یازده تومن بدی به کلاسها
یازده تومن هم واقعا اون زمون پول بزرگی بود
خیلیا به خاطر همون پولها ...نتونستن ادامه بدن که پرونده اشون بسته شد...یکیش دوست خودم ❤️
خلاصه من هی رفتم و اومدم و رد شدم و ناامید که ..من توانایی رانندگی ندارم
مربی ام هم خانم بود ....و اون موقع کلاس جبرانی آقا برداشتم ..همون موقع هایی که منظور رد میشدم 👌
خلاصه دیدم هی رد میشم ...داخل پرانتز هم بگم رد شدنم
بیشترش به خاطر استرس ام بود که تپش قلب میگرفتم
و بالاخره تسلطم کم بود که رد میشدم 👌
یه شب گفتم حالا که من این قالی (تابلو فرش )رو که میبافم
تموم کنم ..بدم به پرداخت زنی ...قاب بگیرم
ببرم بدم به سرهنگی که قرار بود بیاد 😍
شاید قبولم کرد ...یعنی اینطوری دیگه ذله شده بودم 🤦
تباااااه بودم 😉😬😊
شب قبلش که فردا میخواستم برم امتحان
باران شدید ی میبارید ...پنجره رو باز کردم
خدا رو قسم دادم به قطره های باران 🥺
گفتم خدایا کمکم کن برم قبول بشم ..دیگه آبرو و عزتی نمونده برام ...جلوی همسرم 👌
هم به خاطر پولش که گفتم پول بزرگی بود
و اون موقع هم وضعمون خوب نبود مثل الان که به چشمم نیاد ....پول بزرگی بود تو فرض کن 👌
گرم طلا رو ۲۱...۲هزار تومن بود 🙁
و هم اینکه وقتی که همسرم میگذاشت منو میبرد واسه امتحان
لنگ ظهر برمیگشت منو میذاشت تو خونه بعد میرفت سرکارش 👌
خلاصه واقعا عذاب وجدان میگرفتم
فرداش میشد ششمین جلسه ی من 😉
از شانس من یه افسری در اومد که منو فقط برد یه جای خلوت
هی گفت گاز بده ..دنده بزرگ کن ...بعد گفت دنده کوچیک کن
منظور بده دنده سه ..بده دنده دو
میخواست ببینه که تسلطم در چه حد ..آیا خاموش خواهم کرد یا نه ؟
پنج دقیقه الی ده دقیقه فقط برد سربالایی ها گفت دور بزن
...دنده عقب برو
و تماااااااام 😍
گفت قبولی باور کن اون لحظه باورم نمیشد اصلا 😍فکر میکردم دارم خواب میبینم
اونقدر گریه کردم از خوشحالی که همه منو نگاه میکردن
گفتم من تا عمر دارم دعای گوی شما هستم 🌹
رسیدیم به کنار همسرم
همسرم اشکام رو که دید فکر کرد رد شدم 🥺
گفت حالا گریه برای چی ؟دوباره تلاش میکنی و میای
گفتم قبولم ...نشستم کنار جدول گفتم امید قبول شدمممم بالاخره ♥️
همسرم هم انصافا خوشحال شدم
حداقل به خاطر پولای بی زبون که دیگه نمیخواست بده 😁
و رفت و امدمون به آموزشگاه 😁
بعد گواهی نامه ..گفتم دیگه
خیلیا شمادتت کردن آره ماشین هاتون دم در خوابیده
زن و شوهر رفتین واسه گواهی نامه 🙁
اون زمون کم تعنه ها نشنیدم
ولی همه ی اون کسایی که طعنه میزدند
دارن میبینن که بله ماشین هامون خوابیده جلوی درمون 😉
که من تقریبا از سال ۹۵دارم رانندگی میکنم
چون ماقبلش ماشین یه دونه بود و همسرم نمیداد
ماشین رو ..
و اینم گرفتن گواهینامه ی من