روانیش بودم و هستم. کلی ذوق داشتم هر هفته برای دیدنش.
اولین ادمی شد که انقدر دوستش داشتم..
حالا من یه دوست دارم، برادرش ۲۵ سالشه. حقوقش هم خوبه. ماهی ۲۰ تومن( پول برامون تو خانواده مهم نیست فقط گفتم که دوباره نگم)
با این پسره خیلی شوخی و کل کل میکردیم. دیروز با دوستم و داداشش رفتیم بیرون. خانواده ها در ارتباطن. خانوادشون خونمون شام بودن. وقتی برگشتم فهمیدم خواستگاری کردن ازم.
خیلی پسر خوب و با شخصیتیه. خانوادم خیلی خیلی قبولش دارن.و خیلی دوسش دارن اونم خیلی احترام میذاره بهشون و گفته از من خیلی خوشش میاد...
از دیشب هروقت یاد پسری که باهاش تو ارتباطم افتادم گریه کردم.