جمله ی آخرت🥺🥺🥺یاد بچگیم افتادم وقتی بابام زنده بود🥺 برات یه چیزایی تعریف کردم حالا که حرف شد واون پست رو دیدم وبحث به اینجا رسیدبنظرم بد نباشه گفتنش....
زمانی که پدرم زنده بود روزی نبود که مهمون نداشته باشیم... سفره همیشه رنگی....غازواردک وانواع گوشتای محلی و ترشی وماست وهمه ی مخلفات باهم....همه دورمون جمع بودن...یهو ساعت۱۲میدیدی برا نهار میهمون اومده اونم سرزده...همیشه سرزده میومدن خونواده ی مادرم...درحدی که مادرم این گوشتارو پخته شده تو فریزر نیگه میداشت...
عید قربونا گاو قربونی میکردیم...عروسیا طلا کادو میداد پدرم.... اینایی که میگم برا قبل۸سالگیم وفوت پدرمه همشو تک به تک یادمه....فقط شانسی که اوردیم پدرم اهل پس انداز و سرمایه جمع کردن وملک وزمین بود...
یهو درگیرسرطان شد...فوت شد💔💔💔همون روز فهمیدم بدبخت شدیم سنم خیلی کم بود ولی همه چیو میفهمیدم....
آدما کم کم رفتن....مهمونی نمیومد...مهمونی دعوتمون نمیکردن...
درحدی که دیگه هیچ احدی سراغمون رو نگرفت انگار که هیچوقت وجود نداشتیم و وجود نداشتن...
معصومه حق داره تازه خیلی خیلی خیلی داره لطف میکنه من جاش بودم کسیو راه نمیدادم.😏
وقتی میگه همسرش این مدت نرفت سرکار کسی سراغشونو نگرفت باتموم وجود میفهمم چی میگه....
اگه ازاون ور بوم بیفته هر روز این سالن اون سالن پی قرو فر باشه تو همیچین روزی(همین سوختگی دست همسرش)
جیبش خالی باشه میگن اااا اینا که فلان سرمایه رو دارن فلان منطقه میشینن هر روز میره توسالنا میچرخه اونوقت پول ندارن یه ماه بگذرونن؟؟؟؟
تا زمانی که زنده هستیم نفس میکشیم نیاز داریم به پس انداز.
عاشق مهمونیات شدم من تو جایی بزرگ شدم که بشدت سنگین برگزار میکنن مهمونیارو خب یکی مثل من که هنوز یه دهه از زندگیم نگذشته چطو میتونم شرکت کنم؟ بخدا دلم لک زده برا مهمونی ولی نمیشه چرا؟ چون نجملاتی هستن....
انقد گفتی خورشت هویج که یادم رفت بهت بگم درست کردم شکلش عالی شده بود😍😍😍😍من یکم تو تست غذاهای جدید مشکل دارم....دیدم همسرم داره نوش جان میکنه😍 آقا خوردم😍😍😍😍😍 عالی شده بود 🥰😋😋😋 خیلی هم بصرفه وخوشمزه وعالیه وراحته😍
منم بچگیم برام درس عبرت شد براهمین هیچوقت باج نمیدم معصومه خیلی خیلی خیلی دل گنده هست به همچین آدمایی چایی دادن زیاده چه برسه که شام ونهار براه کنه وتخمه ومیوه بذاره جلوشون....
یکی از اقوام رو دعوت کردیم چون بزرگ بودن وقابل احترام♥️ خب چون اومده بودن خونه ی پسرشون نمیشد بگیم خودتون تشریف بیارین ....پسروعروس ونوه رو دعوت کردیم به همراه این آقا وخانوم....خب من وقتی واردجمعشون شدم پاگشام نکرده بودن....گفتم ایرادی نداره شاید دستشون خالیه....
شد دیگه خبری نشد...برحسب اجبارتو عمل انجام شده قرار گرفتم وسه شب خونمون موندن....صبحونه ونهاروشام پذیرایی مفصل هم کردم...دیگه دیدم لامصب بازم به رو خودش نیاورد🤣🤣🤣🤣
دیگه بترکم براش سفره پهن نمیکنم.