من بارداری خیلی سختی داشتم همش تنش عذاب اضطراب دیگه خسته شدم دارم میبرم داغون شدم شوهرم خیلی وقتا پشتمه و درکم میکنه ولی بعضی وقتا اصلا درکم نمیکنه نمیفهمه تو این شرایط انقدر خوردشدم انقدرداغون شدم گفت مثل یه بچه کوچولو نیاز به حامی دارم بارمشکلات مال خونه نشینی خودم دقدقه فردای نیومده سلامتی دخترم خطرزایمان زودرس هزارو یه فکر دیگه تموم وجودمو داره مثل خوره میخوره فکرمیکنم دیگه کشش ندارم دیگه نمیتونم روپاهام وایستم چه برسه به این که قدم ازقدم بردارم از داخل دارم منفجر میشم من تحمل این همه مشکل رو ندارم خدایا شونه های کوچیک من طاقت این همه مشکلات رو نداره خدایا این همه عذاب و ناراحتی واسه سن کم من زیاده خدایااااااااا