دختری که یکم از دخترم بزرگتره، هم اسم دخترمه...حالا بالای جسد پدرش نشسته، پدری که بخاطر امثال دختر من رفت و بچه اش رو یتیم کرد...
دختر من عجیب باباییه... شبا تا ساعت ۲ هم باشه صبر میکنه باباشو ببینه بعد بخوابه...حلماها بابایین... خدا به مادر این بچه صبر بده...