2733
2739
عنوان

تاحالا شده..... قسمت سوم

60 بازدید | 3 پست

ی مدت گذشت ی مهمونی باز بود اونجا بودیم خیلی تحقیر امیز گفت نمیدونستم اینجایی و رفت پیش خواهرسوهراش اونا همشون پوز پوزین و کلا در حال مقایسه کردن




خلاصه مشابه این رفتارا زیاد ازش دیدم از حضوری تا غیرحضوری


ما کلا رو پا خودمونیم و اونا پدرشوهرش خیلی کمکشون میکنه خدا بیشتر بده بهشون ولی این نیش زبانی و فخر فروشیا دل ادم درد میاره اونم دوستت چندین چندساله اما اصلا ی روش نیاوردم هیچوقت حتی بعد مدتی سراغمو میگرف ک مثل قدیما باشیم اما هروقت انگار تنها بود یا یادش میومد یا اسمی ازمن بهش ب گوشش میخورد


 


ولی من ترس دلمو داشتم ک لطمه ببینه میفهمید چون توی رفاقت حسادت اورد نمیدونم چجور بگم بفهمید اما سعی میکرد  بهش حسادت داشته باشم شاید این اواخر بی اثرم نبود ترسیدم چون با روانم متضاد بود یادمه نزدیک عروسیم جهیزیه میبردم میخواست همشو ببینه حتی بعد عروسی گفت اون اتاق رو هم ببینم ...


 



اگه هرچی بگم کمه که چقدر هم مالی ساپورت شد از من تا عاطفی ولی اون دوره ک مجرد بودم پیشش بودم هم سرش گرم با بقیه بود دوستای مجازیش خونشون بودم میرفت توگوشی


حتی نت وایفا نمیداد بهم


دست ب وسایلم میزد هرچی خوشش میومد برمیداشت بررای خودش منم ندید بدیدنبودم یا تو گوشیمو قشنگ میگشت


اما من ن نمیراشت یا نمیگف از خودش مثلا شش ماه خواستگار داشت من خبر نداشتم




به مادرشوهرش گفته تا عروستون شدم فلانی رابطش قطع کرد ولی اصلا نمیدونم دلیلش خودش بود ن اونا


یبار اومد وات پیام دادم و حرف زدیم


گفت چرا مثل قبل نیستی و....


تو مثل اعضای خانوادمی


بازم تفره رفتم رفتم رفتم



ولی  موقع شادیش منو یادش رفت از عقد تا عروسیش  


الانم دیگه رابطه نداریم اما از خرجی ک کردم بیشتر روحی و مالی از خودم گله دارم


الان ۴ ماهشه از جاریم شنیدم


کلا خانواده شوهرش جالب  نیستن

ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687