آرام...
با دو پای خسته
و دیدگانی منتظر
و نفس هایی پر از التماس
با بالهایی از جنس نور
دور شد... رفت...
رفت
آرام و بی رمق
مشتاق و نورانی
سبکبار و زیبا
اکنون...
آرمیده است
در منزلی با خشت هایی از نور
و ما به سوگ می نشینیم ،
نبودنش را
و خانه ای را که
چراغهایش
چند صباحی دیگر
به خاموشی می گراید...
دو هفته پیش دوستانی برای سلامتی و شفای مادر همسرم دعا کردن و توی یه ختم قرآن شرکت کردن. از همشون ممنونم . ایشون دو روز بعد از ختم قرآن از دردهای شدید فارغ شدن و برای همیشه مارو ترک کردن . روحشون شاد
گوش کن...خاموش ها گویاترند، در خموشی های من فریادهاست.