2733
2734
عنوان

مادرشوهر من

1522 بازدید | 80 پست
سلام دوستان. دلم خیلی از مادرشوهرم پره. وحشتناک. البته اگه به خاطر همسرم نبود، اصلا بهش فکر نمیکردم. همسرم این وسط داره داغون میشه. ارتباط من با خونواده ش شده فقط از طریق خودش. من الان ماه آخر بارداریمه و نزدیک به زایمان. مادرشوهر و پدرشوهرم مثلا به خاطر زایمان من و ورود اولین نوه شون پا شدن اومدن تهران. ولی دریغ از یه احوالپرسی و یه تلفن و یه محبت. از وقتی که خبر بارداریمو بهشون گفتیم، هیچگونه محبتی و تلفنی ازشون ندیدم. الانم که اومدن، منم نرفتم پیش شون و زنگ هم بهشون نزدم. خدائی برا من سخته جائی رفتن البته میتونم در حد نیم ساعت یکساعت برم ولی اینقدر که ازشون نفرت تو دلم دارم، دلم نمیخواد ببینمشون. اونا با سیاست و زرنگی حرفاشون رو به من میزنن و اعتراضاتشون رو به خودم میگن ولی من چاره ای ندارم جز اینکه درددلها و ناراحتیهام ازشون رو به همسرم بگم البته با دعوا نه ولی بالاخره حالت گله گذاری و ... چیکار کنم به نظرتون؟ کار درست چیه؟ شوهرم داره داغون میشه. اونم شوهری که عشقش مادرشه و در خدا می پرستدش. بین من و مادرش، اون اولویت اولشه! همین موضوع تاثیر گذاشته رو کارش. کارش فروشه ولی مدتهاست فروشی نداشته. حقوق ماهیانه ش زیر خط فقره. فقط میتونه هزینه خورد و خوراک رو بده. الان برا زایمان به شدت با کمبود بودجه مواجهه. پول نداره. داریم از این و اون قرض می کنیم. با وجودیکه باباش هم پولداره، اصلا ازونا کمک نمیخواد.
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2728
ببخششون بعضیا کلن بی عاطفه هستن برا ارامش خودت وشوهرت برو یه سر بهشون بزن بگو شما که حال مارو نمیپرسین ولی دل ما برا شما تنگ میشه به خاطر شوهرت این کارو بکن البته منتظر متلک شنیدن هم باش اما بی خیال به خوشحالیه شوهرت فکر کن
هرچه دلم خواست نه آن میشود  /  هرچه خدا خواست همان میشود.
2740
بچه ها ببخشید شوهرم رفته بود دیدنشون و اومد. مجبور شدم تاپیک رو ببندم. سپیدبانو جان! من باهاش مشکلی ندارم. اون با من مشکل داره. اون شروع کرد دعوا و تلخی و ناراحتی رو. البته همه ش زیر سر خواهرشوهرمه ولی خب مادرشوهرم هم نمیکنه دخترش رو راهنمائی کنه و بهش اینقدر پا نده و برا حرفاش اهمیت قائل نشه. ولی من الان خیلی ازشون نفرت دارم. من سابقه ی اینکه یکی دوبار با حالت گله حرفم رو بزنم دارم ازشون، ادمهائی نیستن که پذیرش داشته باشن و قبول کنن تازه وقتی می بینن از چی ناراحت میشی و چی باعث نارحتیت میشه، هون رو دست آویز قرار میدن برا اذیت بیشتر.
دوست عزیز مشکلات مالی تون ربطی به مادرشوهرتون نداره حتی تو صحبتت هم دقت کن : مادرشوهرت مستقیم بهت چیزی نگفته بنابراین از دید دیگران محکوم نمیشه . چون سن بالاست احتمالا سیاست داره و قطعا با پدرشوهرت هم متحده زرنگه . شما کلا اونو به عنوان مشکل پیش اومده در نظر نگیر . اصلا به حرفاش بها نده . نه اینکه باهاش بجنگی . باهاش محترمانه دوستانه برخورد کن :‌حرف منتقل نکن هر چی میگه تو روش بگو چشم کار خودتو بکن . بخصوص جلوی همسرت بذار ببینه شما به مادرش احترام میذاری و همسرت با تو باشه . استرس که نباشه همه چی حل میشه . کمک مالی هم بذار شوهرت از خودشون بگیره شما خودتو قاطی این مسائل نکن .
خدایا من بارها و بارها دست عدالت پنهان تو رادیدم رحمت بی انتهای تو را با جان و دل حس کردم و همیشه شرمنده تو هستم ، باز هم از تو طلب میکنم : مهربانم یا سمیع یا بصیر یا قادر یا منتقم یا مانع یا معطی یا صبور
بیچاره بچه م.دلم براش میسوزه...الان دلم پر از غصه س. بعد بچه ها! مادرشوهرم اینطور نیست که رو بازی کنه. جلو همسرم یه جوری رفتار میکنه که براش خیلی مهم هستیم. الان مثلا دیده که من مامانم اومده پیشم، برگشته به شوهرم گفته هفته آخر منتهی زایمان بیاین پیش ما!!!! حالا من از اول بارداریم یه اپسیلون محبت ازشون ندیدم! اینهمه رفتم خونه شون. دریغ از اینکه بگه چیزی دلت میخواد؟ نمیخواد؟ ویار خاصی داری؟ یا اینکه اصلا از حال و روزم بپرسه!
فاران جان! من متاسفانه خیلی روو بازی کردم جلو همسرم! از بس که حرفام، حرف در آوردن، منم با خودم تصمیم گرفتم برا هیچ چیزی بهشون توضیح ندم. از سوال شون بگذرم و یا اصلا در مورد هیچ چیزی ازشون گله نکنم. الان رابطه من باهاشون خیلی سرد و رسمیه. تلفنی هم فقط در د اینکه احوال خودشون رو بپرسم.
سیدبانو دقیقا! منم باید سیاست اونا رو در پیش بگیرم. یه مقطعی دقیقا همین کار رو میکردم و موفق بودم. ولی توی بارداریم، حوصله نداشتم این کار رو بکنم و به این مسائل فکر کنم! چند باری با شوخی جواب حرفاشون، همسرم بعد بهم اعتراض میکنه! منم با خودم تصمیم گرفتم که هیچی نگم. نه خوب نه بد! منم مثل خودشون، خودم رو نسبت به اتفاقات شون بی تفاوت نشون بدم! الان مثلا امشب که تلفنی با پدر و مادرش حرف زدم، فقط حالشون رو پرسیدم! دیگه هیچی نگفتم و مثلا اینکه بگم رسیدن بخیر و خوش اومدین و یا....
جولز جون! میشه بهم بگی چطوری نادیده بگیرمشون؟؟؟!!!!! وقتی برا همسرم یه جوری رفتار می کنن که ما عاشق بچه ت هستیم اینقدر برامون مهمه که از دو هفته قبل از زایمان اومدیم تهران و یا اینکه اگر چیزی لازم داره، بهمون بگین و .... من در اینجا باید برخوردم چطوری باشه؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز