سلام پسرم چهارسالم تازه یه هفته است مهد میره واسه اینکه خیلی اذیت نش اول صبح ساعت 7 میبرمش خونه مامانم تا ایشون ساعت 9 ببرش مهد تا ساعت 1 که باباش بره سراغش. ولی همش میگه من مهد نمیرم و مامانم باد بازور و گریه ببرش مربیاشون مهربونن . بد نیستن ولی نمیدونم چرا اینجوره به نظرتون به خاطر اینکه تا حالا تنها جایی نبوده آخه مامانم میگه بهم میگه تو هم بیا بمون پیشم. به مرور بهتر میشه؟
خانومی من پسرم دو ساله و سه ماهشه چند وقت پیش تصمیم داشتم بذارمش مهد.. مربی مهد بهم گفت چون تا حالا مهد نذاشتی باید یه مدتی وقت بذاری خودت هم اینجا باشی وقتی سرش گرم شد بری تا عادت کنه... حالا چهار ساله که بدتره بزرگتره بیشتر متوجه می شه و پا فشاریش بیشتره به مادرتون بگید اگر براش امکان داره چند روزی پیشش بمونه تا بچه خیالش راحت بشه بعد بره
حتما یه مدت مادرتون یا خودت یه مدت پیشش باشه....هرچند ممکنه از نظر شما موردی واسه اضطراب نباشه..اما یکهو رهاش نکنین...اگه میگن تا حالا تنها جایی نبوده خب..قطعا احساس ناامنی می کنه.... تا زمانی که خودش نگفته تنهاش نزارین..مادرتون یا خودتون اونجا بشینه کتاب بخونه...یواش یواش...فاصله فیزیکی و کم کنه..اما از مهد بیرون نره..تا زمانی که رضایت بده...و این زمان توی بچه ها متفاوته
تا دو سه روز مامانم پیش میموند چند روزم باباش بیرون مهد میموند دو ساعت بیشتر نمیموند تا عادت کنه ولی بازم اینطوره به نظرتون به مرور بهتر میشه
به یاد زمانی افتادم که دخملی کوچیک بوددددددددد خیلی واسم سخت بود خیلییییییییی بدبختی اینه که باید هفت و نیم محل کارم بودم یه جایی هم کار میکنم که نمیشه نیم ساعت دیر بیایییییییییییی هیچکی رو هم نداشتم پیش بچم بمونهههههههههههههه اعصابم خورد شددددد انشالا که به مرور بهتر میشه عزیزم غصه نخورررررررررر
مرثی عزیزم امیدوارم بهتر شه شبا که میخوایم بخوابیم با التماس میگه مامان نرو سر کار چرا میری سرکار الههههههههی فداش بشم. بچه هامون پاسوز ما شدن
وااااااااااااای یاس سپید عین دخترم که همیشه میشهههههههههه مامانی نرو سر کار بنده خدا خیلی خسته شدهههههههههههههههههههههههههه
چقد گناه دارن بچه های ما من خودم مدرسه که میرفتم وقتی بر میگشتم دوست داشتم غذام آاده و مامان خونه باشه وقتیایی که میرفتم خونه بود اونقد اعصابم خورد بود که. حالا فک کن بچه های ما چی میکشن من کار لعنتی ام از ساعت 7 تا 5 بعداز ظهره خداااااااااااااا
دقیقن ساعت کاریت مثل منه البته مال من از هفت و نیمه
بدبختی ام اینه که نمیشه کار رو بیخیال شد با این وضع گرونییییییییییی
من خانه دارم اما مادرم کارمند بود تازه شب کاری هم داشت...منم متنفر بودم از زمانهایی که مادرم نبود انگاری تو خونه مون گرد مرگ پاشیده بودن.... واسه همین با اینکه الان مشکل مالی هم داریم حاضر نیستم برم سرکار و دخترهام تنها باشن واقعا درکتون می کنم....
من خودم که کوچیک بودم، اصلا مهد واینمیستادم. حتی فرار میکردم. از اول تا اخرش یک نفس گریه میکردم. نمیدونم چرا ، بعد از چهار ماه عذرمو خواستن. مامانم خانه دار بود
دقیقا عین منی منم پسرم مدتی ینجوری شد قسمم میداد نرو سر کار هیشکی رو هم ندارشتم بذارمش پیشش ،منم تقریبا قید کارو زدم با اینکه شدیدا بهش احتیاج داشتم،ساعت کاری منم 8تا 5بود چه روزای سختی بود....پسر منم 3.5سالشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
