منم پسرم یک سال و نیمه اش از در و دیوار بالا میره اگه یه دقیقه ولش کنم تمام ظروف کابینتا رو پرت میکنه وسط آشپزخونه و خورد میکنه تقریبا هر یکی دوساعت یه بار هم سری به یخچال میزنه به بهانه گذاشتن و برداشتن بستنی نصف یخچالرو خالی میکنه تو آشپزخونه یاد گرفته تمام برنامه های لباسشویی رو بهم بریزه تازه هر چی که بنظرش جالبه میاره میندازه توش درش می بنده گاهی تو قسمتی که تاید یا مواد شوینده باید بریزم نمک و خرت و پرت میریزه چند وقت پیش یه بطری مایع شیشه شوی انداخته بود توش که بعددرآوردن لباسای شسته شده تازه فهمیدم براش یه بسته مداد شمعی گرفتم چند روز پیش کل دیوارای خونه رو ظرف چند دقیقه رنگ آمیزی کرده بود انگار دیوارا تا یک متری که قدش میرسید کاغذ دیواری شده بود جارو برقی 24 ساعته دستش میره بیرون میاد می بوستش میخوایم بریم جایی باهاش خداحافظی میکنه دسته جارو برقی 24 ساعته دستشه داره دنبال خودش روی مبل روی تخت زیر فرش و تو آشپزخونه و همه جا میکشه نصف وسایل خونه رو باید هر چند وقت یه بار از تو کیسه جارو برقی در بیاریم نصف دیگه اشو هم از تو سطل آشغال هر چیر و هم که بر میداره ازش می پرسیم کو می خنده میگه نفت یعنی رفت گوشی خونه و مبایل منو باباشو مادرم و لپتاب خونه رو کن فیکون کرده روفرشی رو میشورم خشک نشده یه ظرف غذا رو برمیگردونه روش هر وقت برم دستشویی یه وسیله یا لباسو بر میداره میاد در دستشویی رو باز میکنه میندازه توشو با خنده فرار میکنه ادکلن باباشو بر میداره میزنه به شورتش یا جورابم یا کفش و غیره صد دفعه تا حالا آینه میز توالتو برگردونه و فرار کرده خلاصه هر روز شیطنتاش بیشتر میشه وقتی میخوام سفره رو جمع کنم سعی میکنه کمکم کنه تامن برم تو آشپزخونه یا ظرف یا لیوان یا وسیله ای رو بر میداره میاره تو آشپزخونه همون جلو پرت میکنه وسط آشپزخونه وقت پیدا کنه یه سر هم به کیف منو باباش میزنه الان تو کیفم چند تا اسکناس تیکه تیکه شده است من اوایل که تازه راه افتاده بود سعی میکردم صبح زود پاشم کارامو بکنم و غذاهامو بذارم شبا یا وسط روز هم وقتی میخوابید الان هم که سر کار میرم صبحها پدر مامان بابامو در میاره عصر پدر منو در میاره کاریش هم نمیشه کرد
من بیشتر مواد غذایی رو تو تعطیلات وقتی کسی پیشم هست برای نگهداری و کمک آماده میکنم و فریز میکنم برای همین وقتی از سر کار میام خیلی سریع غذامو بار میزارم تازه خیلی وقتا از زودپز استفاده میکنم عصرا بعد از اینکه از خونه پدرم اومدم شام و ناهار فردا رو حاضر میکنم و منتظر همسرم میشم تا بیاد بچه رو ببریم پارک که کمی بازی کنه انرژیش تخلیه بشه