خببببببببببببببببببببب چه باحاااااال
این شدباب اشنایی وبعدشم ازدواج البته بعد1سال
آخه عززززززززززززیزم چه بامزه ایشالا 100 سال سایش بالای سرخودتو نی نی های نازتون باشه
البته من سریع بهش اس دادم وگفتم اشتباه شده
ولی بمن زنگ زد وحسابی مخموکارگرفت شایدباورت نشه اما باراول که باهاش حرف زدم اصلاازش خوشم نیومد ودعوامونم شد
جدددددددددی میگی؟ عزیزمممممممم
خلاصه داستان اینکه ازطرف دانشگاه اردو امدیم تهران من با2تاازدوستام رفتیم تاهمدیگه رو برای باراول ببینیم بعدشم که منودید به مامانش همه چی رو گفت ومامانش هم قرارگذاشت ومنو دید
چه داستان باحاااااااااااالی کیف کردم ایشالا همیشه با هم خوش باشین
البته چندماه طول کشیدکه خانواده من راضی شدخلاصه قسمت هم بودیم
ای جااااااااااااااااان راست میگی قسمت هم بودین
بنظرتو باور این قصه ای که برات گفتم اسون تره یابچه دار شدن فکرشوکن یه 2تاادم اون سردنیاروخداچطور بهم رسوند
به قوله خودت هرچی قسمت باشه. جاریم میگه هروقت خدا بخاد میشه راست میکه من هر ماه کلی پول میدمکیت تخمک گذاری میخرم کلی حساب کتاب مینم نمیشه یعنی تا اون بالایی نخاد نمیشه
من هیچوقت فکرشونمیکردم بایه پسرتوتهران اشنابشم وازدوج کنم منکه تودانشگاه کلاازجنس مذکربدم می اومد
آخخخخخخهههه عزیزم به جاش یه پسر خوب و با ایمانه دیگه اینا فاکتورهای مهمه
من کلا به سختی حتی بادوخترش تودانشگاه دوست میشدم چه برسه به پسر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
